شنبه , ۸ ام اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۵:۵۵ قبل از ظهر به وقت تهران

وقتی ماموران رشوه گیر به لبو فروش هم رحم نمی کنند +تصاویر

مجله انلاین دوستان :    تصویری شیرین از یک نوستال‍‍‍‍‍زی زمستانی را در ذهنت تداعی می کنند، با آن چرخ های قدیمی و بخاری داغ که از روی سینی های لبو و باقالی بلند می شود و تمام هوای خیابان را پر می کند. حضورشان در شب های سرد پاییز و زمستان خاطره انگیز است و با دیدنشان به روزهای تلخ و شیرین گذشته سفر می کنی به سال های دهه ۶۰ و خاطره لبوی داغ….

اما این روزها درست در نیمه های دهه ۹۰ کسب و کار لبو فروش های خاطره انگیز شهرمان داستانی دگر دارد؛ داستانی غم انگیز از باج های چندصد هزار تومانی در هر ماه به ماموران منتسب به شهرداری تا اجازه دهند چراغ چرخ شان روشن باشد و جای کسب شان را از دست ندهند.

همه چیز از یک اتفاق شروع شد، از دردودل های لبو فروشی که مجبور است برای بساط محقرش ماهیانه ۴۰۰هزار تومان به افرادی که خود را ماموران گشت سد معبر شهرداری معرفی می کنند و البته لباس و خودروی آنها را هم دارند، رشوه بدهد تا  به او اجازه کسب بدهند.

عقربه های ساعت آرام آرام روی یازده آرام می گیرند و تهران پر هیاهو خود را برای خوابی آرام آماده می کند.خیابان های شمال شهر در تسخیر ماشین های چندصد میلیونی و رانندگانی است که شاید هیچ وقت غم نان برایشان مفهومی نداشته و ندارند اما فقط چند متر از همین خیابان ها برای بعضی از مردم شهر حکم زندگی دارد؛ حکم ادامه حیات و زنده بودن.

اخبار حوادث/ در این ساعت از شب از هیاهو و شلوغی پایتخت کمتر اثری به چشم می خورد آنهم در خیابان های فرعی یکی از مناطق شمالی تهران. مسیر خیابان را به موازات خیابان پاسداران به سمت شمال ادامه میدهم که ناگهان با دیدن یکی از همان چرخی های خاطره انگیز سفری برق اسا به روزهای کودکی می کنم. خاطره زمستان های سرد و لبوی داغ.

بی اختیار و بی توجه به تمام توصیه های بهداشتی گوشه ای از خیابان نگه می دارم تا دلی سیر، لبوی داغ بخورم.چرخ قدیمی لبو فروش و گاز پیک نیکی هایی که  در دو گوشه چرخ  برای روشنایی محل کسبش روشن کرده وقتی با سادگی و مهربانی لبو فروش همراه می شود بیشتر به روزهای گذشته پرتابت می کند.

وقتی باشوق می پرسم سال ۹۴ و چرخ لبو فروشی؟مگر شماها هنوز هستید؟ خنده ای می کند و می گوید من ۱۴سال است که در این خیابان کاسبی می کنم.همیشه هستم. باقالی ها را بادست نشانش می دهم و او هم همانطور گرم حرف است یک ظرف پر از باقالی به دستم میدهد.

می پرسم راستی شهرداری کاری به شما ندارد؟ خنده ای می کند و می گوید مگر می شود کار نداشته باشد اما باهم کنار می آییم. بالاخره خدا بزرگ است. من ۱۴سال است اینجا هستم و هر سال وهر ماه با ماموران شهرداری کنار امده ام. مفهوم کنار آمدن را که می پرسم خنده ای می کند و می گوید زیاد ریز نشو گلپر و نمک بریزم یا فلفل و سرکه؟

می گوید اینجا برایش حکم سرقفلی دارد و به هر نحو شده باید حفظش کند.می گویم حتما ساکن جنوب شهری ، راستی چرخت را شب ها کجا می گذاری؟ وانتش را نشانم می دهد و میگوید می گذارم پشت وانت و باخودم می برم.خانه ام هم سمت نارمک است. یک اتاق دوازده متری اجاره کرده ام و با زن و بچه ام زندگی می کنیم.راستی پسرم از این ماشین ها که سوارش می شوند می خواهد خداکند کاسبی ام بچرخد تا بتوانم برایش بخرم.

کنار آمدنش باماموران شهرداری برایم علامت سوالی بزرگ شده است ماشین را روشن می کنم و چندصد متر بالاتر بازهم بساط یک لبو فروش دیگر توجه ام راجلب می کند.اینبار باید هر طور شده سر از ماجرا در آورم.

لبو فروش پسری ساده اهل خراسان است.آنقدر ساده و دوست داشتنی که به سادگی اطمینان میکند و درددلش را می گوید. می پرسم راستی برای کاسبی دراینجا آنهم در این ساعت از شب باشهرداری مشکلی ندارید؟ من شنیده ام شهرداری اذیت میکند.کمی تعلل می کند وبا اندکی مکث می گوید نه پول می دهیم کار می کنیم.

می گویم به خود شهرداری؟ یعنی پول را به حساب شهردای منطقه واریز می کنید؟ با لبخند نگاهی به سرتا پایم می اندازد و می گوید چطور؟ می خواهی بساط کنی؟ اگر تو بخواهی بساط کنی باید بیشتر پول بدهی.ما چون قدیمی هستیم هفته ای صد هزار تومان به مامور شهرداری باج می دهیم ولی اگر جدید باشی باید تا ماهی هشتصد هزار تومان بدهی تا بگذارند اینجا بساط کنی.

موج تعجب را از چشمانم می گیرد و میگوید :البته اگر مسئول منطقه و یا رئیس شان بفهمد هم آنها را بیچاره میکند هم بساط ما را داخل جوب می ریزند ولی شب ها نیستنند وماهم هرکدام هفته ای صد هزار تومان به مامور می دهیم و راحت کاسبی میکنیم.

دو سه تایی باقالی داخل دهانم می گذارم و می پرسم راستی سود این کار خوب است؟ مگر مردم چقدر لبو وباقالی می خرند؟ با همان لهجه شیرین مشهدی می گوید سود چندانی ندارد ولی مجبوریم برای حفظ جای کسب وکارمان این پول را بدهیم.بیشترین سود ما در تابستان هاست که گردو می فروشیم.اما مجبوریم پاییز وزمستان هم این پول را بدهیم.

یک خیابان آنطرف تر بازهم چشمم به دوتاچرخی دیگر روشن می شود. به سراغ یکی از آنها می روم.می گویم شهرداری باشما کاری ندارد؟ آنقدر ساده و دوست داشتنی است که حتی بلد نیست دروغ بگوید.می گوید نه بعضی وقت ها.کاسب های دیگر هفته ای صد هزار تومان میدهند ولی من نه!

می پرسم یعنی اگر من هم بساط کنم همین پول را باید بدهم ؟ نگاهم می کندو می گوید نه بیشتر می گیرند خب تو تازه کاری و ما قدیمی هستیم. ظرف لبو را به دستم می دهد و پنج هزار تومانی را مچاله می کند و داخل جیبش می گذارد.می گویم راستی اگر این مامورها که شمابه آنها پول می دهید عوض شوند تکلیف چیست؟می گوید مشکلی نیست مامور قبلی ما را به مامور جدید معرفی می کنند و اکثرشان پول می گیرند، تو نگران نباش.

به سراغ یکی دیگر از لبو فروش ها می روم او مثل اینکه به تازگی وارد این کار شده و هنوز از مامورهای شهرداری حساب می برد؟ می گویم من می خواهم تواین خیابان بساط کنم از بچه ها پرسیدم گفتن تازه کار تری .چطوری باید با مامورهای شهرداری کنار بیایم ؟چقدر بدهم می گذارند کار کنم؟می گوید نمی دانم از خودشان بپرس .تو بساط بکن آنها خودشان می آیند سراغت.

بگو پول می دهم راضی تان میکنم .بعدش آنها می گویند چقدر بدهی خوب است.می پرسم شماچقدر میدهی؟ در جوابم می گوید۱۵۰٫ ماهی صدو پنجاه هزار تومان؟ می گوید نه بابا هفته ای.

هنوز ساعت به دوازده هم نرسیده .با ماشین چرخی در منطقه می زنیم.یکی دیگر از لبو فروش ها در خیابان پاسداران بساط کرده، یکی در بلوار کاوه و یکی در…..

حالا اما وقتی اتفاقات آن شب را می نویسم یاد مصاحبه ای از معاون خدمات شهری شهردار تهران می افتم که گفته بود پرداخت پول از طرف دستفروشان به ماموران شهرداری و کنار آمدن آنها با هم، برای اجازه فعالیت در معابر پرتردد، برخی میادین و پایانه‌ها اصلا صحت ندارد.

مجتبی عبدالهی  گفته بود ‌ در این زمینه رسیدگی‌ها را تشدید کرده و جلساتی را تشکیل داده‌ایم و از سایر مسئولان و دستگاه‌های ذیربط در ارتباط با ساماندهی دستفروشان درخواست کمک کرده‌ایم.

اما گویا حرف های معاون خدمات شهری شهرداری با انچه در زیر پوست شهر آنهم در شب های آن می گذرد متفاوت است. راستی در تمام این مدت دغدغه ام این بود که مبادا با این گزارش نان عده ای دستفروش که هزینه زندکی شان را از این کار در می آورند آجر شود.چون در این موارد زور شهرداری و دیگر نهادهای مسئول تنهابه این اقشار ضعیف جامعه می رسد.

تمام نگرانی ام از آینده شغلی آنها بود تا مبادا با این گزارش مسئولان شهرداری تنهابه فکر پاک کردن صورت مساله بیفتند و با جمع کردن این قشر زحمت کش از سطح شهر صورت مساله باج گیری تعدادی از مامورانشان را پاک کنند./خط خبر

امتیاز دهید!

یک دیدگاه

  1. بله متاسفانه دیده شده که حتی ماموران شهرداری از اجناس دستفروش به نفع خودشون استفاده میکنن و مثلا خوراکی ها و تنقلات ضبط شده رو میبرن خونه میخورن و مسئولیتی هم قبول نمیکنن
    متاسفانه هنوز مسائل به این کوچکی حل نشده! و هنوزم به ما دستفروشا به بهانه های مختلف گیر میدن و مجوز نمیدن!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *