یکشنبه , ۳۰ ام اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۰:۴۸ قبل از ظهر به وقت تهران

نجات از سقوط با نقد

یادداشت نیما حسنی‌نسب درباره انتقادات صریح مسعود فراستی از خودش که او را از بزرگ‌ترین بحران دوران حرفه‌ایی‌اش نجات داد

نجات از سقوط با نقد

مسعود فراستی همین چند روز پیش با طناب پوسیده‌ی شهوتِ حضور و تفاخرِ بیهوده به تنوعِ توانایی، بزرگ‌ترین سقوط آزاد دوران حرفه‌ای را تجربه کرد و حالا در برنامه کتاب‌ باز به کمک حبل‌المتینِ«نقد» از این چاه بیرون آمد؛ این بار خودش را منصفانه و بی‌رحمانه نقد کرد تا عیار نقدش را نجات دهد. برخلاف موارد قبلی -مشخصاً ماجرای داستایفسکیِ جعلی در همین برنامه – با هوشمندی فهمید این‌جا می‌تواند ایستگاه آخر باشد و فقط شاید نقد دست‌اش را بگیرد. پس خودش شد سوژه‌ی نقد خودش.

ممکن است بگویند ناچار شد یا ریاکاری کرد (من در کلام و صورت‌اش صداقت و عصبانیت از خود دیدم)، ولی خیلی‌ها و ‌بیش‌تر خودش و حتی رسانه تا پیش از این در وضعیت‌های مشابه رفتاری متفاوت داشتند و نعل وارو زدند و نشانی کوچه علی چپ دادند تا اعتراف نکنند «غلط کردم، غلط». او با این کارش به «نقد» بُعدی اخلاقی/ انسانی داد و شد آن خیاطی که در کوزه نیفتاد! نوشداروی نقد این‌بار پیش از مرگ سهراب رسید و تلخی‌اش دوای نخوتی شد که داشت پرسونای رسانه‌ای فراستی را می‌بلعید. او که عمری را خوب یا بد به نقد گذرانده، حالا تا آخر عمر هم مدیون نقد خواهد ماند، چون عجالتاً آبرویش را حفظ کرد؛ چیزی که نگهداری ازش این روزها خیلی سخت و گران شده و از صدر تا ذیل تشت رسوایی است که از بام‌ها فرو می‌افتد. فراستی این‌بار از زبان تند و تیزش آویزان شد و نقد را نردبان کرد تا نیفتد… برای ما که درست یا غلط نام و نشانِ منتقد بر خود داریم، تماشای جایگاه و کارکرد و‌ پویاییِ نقد – حتی در فضای پریشان و ویرانِ امروزِ جامعه – اندکی مایه و بهانه‌ی امیدواری است

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *