جمعه , ۷ ام اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۵۰ بعد از ظهر به وقت تهران

برای او که خودش پناه بود و خانه اش پناهگاه

حامد شکیبانیا در یادداشتی برای حجت‌الاسلام سیدمهدی طباطبایی نوشت: دل خوشی سالیان من یکی این بود که بشود هر سال یکی از سحر های ماه رمضان را به خانه پیرمرد بروم. تجربه ای شگفت که توصیفش با کلمات ممکن نیست. درب خانه او همیشه گشوده بود و هر کسی به آن راه داشت.

http://media.sarpoosh.com/images/9606/96-06-c06-158.jpg

اغلب اوقاتش صرف ضبط و ربط کار مردم می شد. یکی شوهرش بداخلاق بود. یکی دخترش خواستگار نداشت. طلبه ای که در تهران کسی را نداشت و آمده بود دنبال کار اداری یا کارگری که برای دانشگاه پسرش وام میخواست.

حتی کار مراجع تقلید هم به او افتاده بود. برای یکی در مشهد خانه اجاره میکرد و برای یکی دیگر اسباب درس و بحث مهیا میکرد. واقعا برایش کارگر و مرجع تفاوتی نداشت. هر کسی به پیشش راه داشت و اصلا همین بود که پای ما هم به آنجا باز شده بود.

آخوند بود اما از راه آخوندی پول درنمی آورد. همه جور کار کرده بود. هوش اصلیش اما تجارت بود. گاهی در کار مسکن بود و گاهی در کار طلا و از یکی شنیدم که به کار فرش هم خیلی مسلط بود. اما هر کار را تا آنجا جلو می برد که به حیثیت آخوندیش خدشه ای وارد نشود. از آن هم کارها و پول ها حتی گردی به لباسش ننشست.

گشاده دست بود. بعدها فهمیدم که همین ذات گشاده دستی اش است که هر وقت به استودیو می آمد هر مقدار پول که داشت بین هم بچه های استودیو بی دلیل تقسیم می کرد. گاهی به عنوان عیدی و گاهی به عنوان تبرک گاهی به عنوان دلخوشی کار دیر وقت و …. ، از هر پولی که در می آورد جز اندکی برای خوراک کم خودش و خانواده اش و سر و لباس دیر به دیر نونوار شده اش هیچ برایش نمی ماند. همه صرف رفع گره های مراجعینی می شد که رد درب باز خانه او را در خیابان غیاثی گرفته بودند.

سفره های سحری اش ساده اما پر و پیمان و شلوغ بود و اغلب طلبه هایی بودند که برای تبلیغ ماه مبارک به تهران اعزام شده بودند و جایی نداشتند. با افسوس از همسرش یاد میکرد که تا زنده بود کارهای سحری و نوبت های دیگر غذا برای تقریبا هر تعداد آدم به دوش او بود.

واقعا که دمش گرم بود. آن قدر گرم که تن رنجورش را کشاند مطمئن شود ماه مبارک امسال هم به همان روال درب آن خانه تا آسمان باز است. و حالا اینبار نوبت خودش بود که از آن درب وارد شود تا آسمانیان گرفتاری تن خاکی اش را چاره کنند و در نخستین روز ماه میهمانی خدا اول وقت شراب دیدار بنوشد. دمت برای همیشه گرم

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *