شنبه , ۱۵ ام اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۶:۲۷ بعد از ظهر به وقت تهران

«نگار»، تراوشات ذهن آقای کمدین

«نگار» رامبد جوان، تراوشات ذهنی کمدینی است که تلاش می‌کند به خود و دیگران اثبات کند که او فقط طناز نیست.

%postname%

حاشیه نگاری روز سوم جشنواره در برج میلاد

رضا صدیق

منتقد سینما

 

یکم

«نگار» رامبد جوان، تراوشات ذهنی کمدینی است که تلاش می‌کند به خود و دیگران اثبات کند که او فقط طناز نیست. فیلمی مشوش و بی‌بنیان‌روایی مستدل؛ هیچ شخصیت‌پردازی‌ای وجود ندارد، همه تیپ هستند. مانی حقیقی همان مرد همیشه در تلاش برای جذابیت است با ادای سین‌هایی که به سوت می‌انجامند و لوندی‌های ننر، نگار جواهریان با همان فضای گریم و چهره در «اعترافات یک ذهن خطرناک» است با کمی جیغ و داد و ملنگی بیشتر، محمدرضا فروتن همان عاشق شکست خورده همیشگی‌ست با کمی دیالوگ‌های باسمه‌ای‌تر. پسیانی و بایگان هم همانند که همیشه بوده‌اند. «نگار» هرچه در روایتش پیش‌تر می‌رود به ژانر «کمدی ناخواسته» نزدیک‌تر می‌شود و در پایان‌بندی نیز با گنگستربازی  شما بخوانید کیمیایی بازی‌اش به اوج خنده می‌رسد.

 

رامبد جوان در آخرین فیلمش، تلاش می‌کند چهره‌ای دیگر از خود در فیلمسازی نمایش بدهد و در این نمایش شکست خورده به حساب می‌آید. فیلم با پیچیده کردن و کلاف سردرگم شدن روایت تلاش می‌کند به خود جذابیت بدهد اما نخ نماتر از آن است که مخاطب را حتی به وجد بیاورد. گویی فیلمساز و بازیگران ذوق زده وهم آلودگی روایت شده‌اند و حواس‌شان از تهی بودن محتوا و روایت و فرمال اثر پرت است. «نگار» سطح محض است. اطوار سینماست و حتی به سینمایی بودن به معنای فرم و ساختار، لایه‌سازی در روایت و درگیر کردن تماشاگر با اثر نمی‌رسد. نمی‌توان برای فیلمسازی نسخه پیچید اما می‌توان توصیه کرد؛ بهتر است رامبد جوان، سراغ روایتی برود که آن را بهتر می‌شناسد، مثل همان خندانده‌سازی و خنداندن و خندوانه بازی‌اش.

 

دوم

بالاخره حال و هوای جشنواره در برج میلاد تکانی خورد. پس از دو روز مایوس‌کننده و فیلم‌هایی سطح پایین، روز سوم نمایش فیلم‌ها در سالن اهالی رسانه به استثنای فیلم «نگار» رامبد جوان، ناامید‌کننده نبود. سینمای دفاع مقدس در سال‌های اخیر با روایت‌های سینمایی تازه‌ای همراه بوده است. آن فرم حاتمی‌کیاوار، دورانش را طی کرده و ساختن فیلم در میانه جنگ نیز دیگر موضوعیتی ندارد.

 

فیلمسازان جوان که اغلب‌ زاده دهه‌های پنجاه و شصت هستند و در کارزار جنگ کودکان مشاهده‌گر بوده‌اند، دست به روایت خویش زده و جانی به اینگونه سینمایی در ایران داده‌اند. «شیار ١۴٣» و بعدتر هم «ایستاده در غبار» نمونه‌هایی از این روایات هستند و حالا و امسال، در روز سوم نمایش فیلم در برج میلاد، دو فیلم «دریاچه ماهی» و «ویلایی‌ها» نیز نمونه‌های اخیر روایت از دفاع مقدس محسوب می‌شوند. نکته مهم و جالب درباره این دو فیلم روایت زنانه‌ای است که دو فیلمساز زن جوان سینمای ایران خلق کرده‌اند. «دریاچه ماهی» به کارگردانی مریم دوستی، روایتی نامتعارف از جنگ است. روایت یک مکاشفه‌گر. رزمنده‌ای که غسال شهداست و چیزهایی می‌بیند که دیگران نمی‌بینند. فیلم روی مرز به کلیشه افتادن حرکت می‌کند.

 

دوستی در این روایت هر آن ممکن است که به ورطه غلوگویی بیفتد و گهگاه نیز چنین می‌شود اما با تمهیداتی که در فیلمنامه و ساخت سینمایی در پیش گرفته، خود را نجات می‌دهد. فیلم فضایی شاعرانه دارد. جهان از منظرگاه رزمنده مکاشفه‌گر روایت می‌شود. گاه این منظرگاه در داستان‌پردازی گم می‌شود ولی باز خود را پیدا می‌کند. وهم آلوده بودن روایت فیلم، توانسته غلوآمیزی ماجرا را در بزنگاه‌های لازم پوشش بدهد و اثر را تا آنجا که صدای تماشاگر در نیاید نجات بدهد. نمی‌توان گفت «دریاچه ماهی» اثری چشمگیر و شاهکار است اما به همین میزان نیز نمی‌توان این اثر را رد کرد. می‌توان به او ایراد گرفت و انقلت آورد اما شاعرانگی اثر را نمی‌توان نادیده گرفت. دوستی در فیلم سینمایی اولش تجربه‌ای متناسب رقم زده است. می‌توان به تماشای فیلمش نشست و از اینکه مخاطب اثرش بوده‌ای، ناراحت نبود.

 

«ویلایی‌ها» ساخته منیر قیدی، نقطه تماشای دل‌انگیزی برای روایت تلخی و توامان مقاومت در جنگ انتخاب کرده است. روایت زنان رزمندگانی که در جنوب و در شهرکی نزدیک به خط مقدم زندگی می‌کنند تا در رکاب شوهران خویش باشند. زنانی که یکدیگر را حمایت می‌کنند و در سختی و کوران جنگ نمی‌گذارند آب در دل رزمندگان‌شان تکان بخورد. فیلم میزانسن‌های شلوغی دارد و پر دیالوگ است. نماهای متناسبی با رعب آفرینی جنگ خلق کرده و گاها این نماها مثل لحظه بمباران و فرار زنان به پناهگاه، باشکوه است.

 

خط ربط زنان با خط مقدم به واسطه پیکی که وسایل و احتیاجات زنان را می‌آورد شکل می‌گیرد، پیک مرگی که هرگاه از دور سر و کله‌اش پیدا می‌شود، دلهره و اضطراب از خبر شهادت شوی یکی از زنان فضا را در خود می‌گیرد. فیلم توانسته با بازی ثریا قاسمی، لحظات سنگین و دراماتیکی خلق کند. بزرگ‌ترین مشکل فیلم اما دو بازیگر  جوان و نقش اصلی «ویلایی‌ها»ست؛ پریناز ایزدیار و طناز طباطبایی، دو بازیگر  ژیگولی که نه توان ایستادن در قامت چنین پرسوناژی را دارند و نه توانسته‌اند در بازی خود این کاراکترها را بازی کنند. فهم بازیگران جوان فیلم، برعکس کارگردان، از موقعیتی که در آن بازی کرده‌اند الکن است و ناقص. ابتر است فرم تیپیکالی که ایفا می‌کنند و امکان باورپذیری را از بین می‌برند.

 

مصداق این عدم توانایی نیز در لحظه‌ای است که خبر شهادت شوهر خانم خیری با بازی پریناز ایزدیار به او داده می‌شود؛ برعکس تمام فضاسازی  فیلم که بارش بر دوش ثریا قاسمی است، ایزدیار حتی نتوانسته نقش یک همسر شهید مقاوم را چنان ایفا کند که تماشاگر با او همراه شود. طناز طباطبایی نیز همچنین، همان فرم عصبی و فریادزن خود را بازی کرده و تناسبی با نقش برقرار نکرده است.

 

به همین سبب نیز دگردیسی و تحول پرسوناژی که طباطبایی آن را بازی می‌کند، به دل نمی‌نشیند، غلو به نظر می‌رسد و گویی این ردا برای این چهره و بازیگر منطبق نیست. سوای این دو ایراد مهم، می‌توان به ساخت سینمایی «ویلایی‌ها» نیز ایراداتی گرفت اما روایت دلچسب او از موضوعیت زنان در جنگ و مقاومت را به هیچ عنوان نمی‌توان نادیده گرفت. «ویلایی‌ها» فیلم مهمی است و تماشایش تو را با زنانگی مقاومت همراه می‌کند.

 

سوم

بخش مستند جشنواره فجر امسال یکی از جذاب‌ترین بخش‌هاست. مستندهایی که برای مسابقه و نمایش انتخاب شده‌اند از سینمای داستانی پیشروترند. تماشای‌شان را نباید از دست داد. همین تماشایی بودن بخش مستند به نسبت بخش داستانی نیز، امکان روانکاوی ذهن سینمای ایران را ایجاد می‌کند که می‌توان درباره‌اش بحث‌ها کرد و گپ زد.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *