یکی از قربانیانی که مورد تجاوزهای جنسی سربازان برمه قرار گرفته است در شرح ماجر ا می گوید، تعداد سرباز با ورود به خانه شان چشمان وی را بسته و سپس دو سرباز در جلوی دیدگان دخترش به او تجاوز کردهاند. او پس از ۱۵ دقیقه از حال رفت و وقتی به هوش آمد تنها دخترش را دید که بالای سرش گریه میکرد.
در ماه اکتبر، بیش از ۶۵۰۰۰ نفر از مسلمانان روهینگیا پس از هجوم ارتش برمه به ایالت راخین در غرب میانمار مجبور به فرار به بنگلادش شدند.
آن حمله در واکنش به حمله شورشیان روهینگیایی رخ داد که موجب کشته شدن ۹ افسر پلیس شد. از آن پس، چندین موج از غیرنظامیان روهینگیا از طریق مرز فرار کرده و در اردوگاههای موقتی و مراکز پناهندگی ساکن شدهاند. روایتهای دلخراش متعددی از جنایات ارتش میانمار (برمه) به گوش رسیده است: تجاوز گروهی، ایجاد حریق عمدی، کشتار غیرقانونی و سو استفادههای متناقض حقوق بشر.
الیسون جویس، عکاس خبرنگار آمریکایی، زمانی زیادی را در اردوگاه پناهندگان در ناحیه کاکس بازار (Cox’s Bazar) در استان چیتاگونگ بنگلادش سپری کرد. آی بی تایمز نیز تصمیم گرفته تا نماهای احساساتیِ زنان روهینگیا را به اشتراک بگذارد و ماجراهای دلخراش تجاوز گروهی به هر یک از سوژهها را بیان کند تا شاید فریاد انسانی مردم روهینگیا به گوش مخاطبان بیشتری برسد.

نوجیبا دو ماه پیش از روستای دلپارای میانمار به بنگلادش آمد. او میگوید که تا همین سه ماه پیش زندگی خوب و شادی را در میانمار داشت اما به محض ورود نظامیان به روستایشان، ضرب و شتم، قتل و آزار و اذیت مردم آغاز شد. او میگوید: «ترسیده بودم. دعا کردم و قرآن خواندم و امید داشتم که شرایط بهتر شود. همیشه در اوج ترس زندگی میکنم. روز قبل از فرارم به بنگلادش، ارتش به روستایمان آمد. آنها محل اختفای من و زنان دیگر در میان بوتهها و درختچهها را پیدا کردند. آنها دختران جوان را به خانههای مجاور برده و پس از ضرب و شتم، به آنها تجاوز کردند. صدای جیغهایشان را میشنیدم. یکی از سربازها اسلحهاش را روی جمجمهام گذاشت و گفت برویم. من شروع به جیغ کشیدن کردم و مقاومت میکردم اما سه مرد مرا به زور به داخل اتاقی در یک خانه مجاور بردند. آنها یک تفنگ به سمت نشانه رفته بودند و دو سرباز حدودا یک ساعت به من تجاوز کردند.»

نوجیبا در همان اقامتگاه اشتراکی به فرزندانش غذا میدهد
روز بعد او و خانوادهاش تصمیم گرفتند که دیگر وقت فرار به بنگلادش فرا رسیده است. آنها بالاجبار تا “رود نَف” که مرز میان میانمار و بنگلادش است پیاده رفتند. آنها سپس به یک قایقران پول دادند تا به سوی رود بروند و سرانجام نیز به اردوگاه پناهندگان کوتاپالونگ بنگلادش رسیدند. نوجینا میگوید: «تمام بدنم درد میکرد. حس میکردم دیگر نمیتوانم راه بروم. احساس ضعف شدیدی داشتم. در اردوگاه غذای زیادی برای خوردن نداریم اما حداقل خوب میخوابیم و وقتی فرزندانم بیرون میروند، میدانم که امن است.» نوجینا تحت مشاوره پزشکان بدون مرز است و میگوید: «میخواهم تمام رنجهای گذشته را دور بریزم.»

فارزا، ۱۷ ساله، حین صحبت در مورد تجاوز توسط ارتش میانمار احساساتی میشود
فارزا ۱۷ سال دارد و اهل روستای شیخالیِ میانمار است. او میگوید تا پیش از هجوم ارتش به روستایشان زندگی آرامش بخشی در میانمار داشته است. او میگوید که گروهی از سربازان در ۱۶ ژانویه به خانهها هجوم برده و او و اعضای خانوادهاش را به حیاط جلویی خانه کشاندهاند؛ سپس با مشت و انتهای تفنگ آنها را به باد کتک گرفتهاند.

فارزا در یک اقامتگاه موقتی در پناهگاه بالو کالی به همراه ۶ پناهجوی دیگر زندگی میکند
فارزا میگوید که آن سربازان هر بلایی را سرش آوردند؛ آنها او را به داخل خانه بردند و یک سرباز آنقدر به او تجاوز کرد که از هوش رفت. فارزا با خونریزی از خواب بیدار شد و تصمیم گرفت که به مقصد بنگلادش فرار کند. او سرانجام در پناهگاه بالو کالی مستقر شد. اکنون شش ماه از زمان بارداری فارزا میگذرد و او تاکنون نتوانسته با همسرش در میانمار ارتباط برقرار کند. فارزا میگوید: «چهار ماه پیش در میانمار، من در اوج ترس زندگی میکردم. اما اینجا حداقل در امنیت سر به بالین میگذاریم.»

جمالیدا بگوم به همراه ۶ نفر دیگر در یک اقامتگاه موقتی زندگی میکند
جمالیدا بگوم ۱۵ روز پیش از روستای هادگوگاپارا میانمار به بنگلادش آمد. ارتش دو ماه پیش به روستایشان هجوم برد. آنها شوهرش را کشتند و خانهاش را با تمام اسباب و اثاثیه داخلش به آتش کشیدند. روز بعد ارتش روستایشان را محاصره کرد. او میگوید: «آنها من و زنان دیگر را به حیاط کشاندند و ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند. جیغ میزدم و از خدا میخواستم به ما کمک کند.» اما یکی از ارتشیها فریاد کشید و گفت: «پس خدایت الان کجا است؟ چرا تو را نجات نمیدهد؟»

جمالیدا بِگوم
سه مرد جمالیدا به سمت بوتهها برده و تفنگ را سه سمتش نشانه میروند. آنها میگویند که اگر مقاومت کند به او شلیک خواهند کرد. سپس آن سه سرباز نوبتی تا زمانی که از هوش رفت، به او تجاوز کردند. چند هفته بعد، چند خبرنگار خارجی به روستایشان رفتند و با جمالیدا و قربانیان دیگر مصاحبه کردند. آن شب ارتش به همان روستا رفت و خرخره مترجم را بریدند. سربازها عملیات جستجوی خانه به خانه برای یافتن او را شروع کردند و همسایهها به سرعت او را در جریان گذاشتند. جمالیدا گریخت و ۵ روز در میان بوتهها و درختچهها زندگی کرد تا اینکه توانست به بنگلادش برود. او میگوید که هر شب کابوس نظامیان میانماری را دارد.

جمالیدا، ۱۶ ساله، در اردوگاه پناهندگان کوتالونگ در ناحیه کاکس بازار بنگلادش
زنی به نام جمالیدا، ۱۶ ساله، ماه گذشته از روستای شیخالی میانمار به بنگلادش آمد. او میگوید که در اولین جمعه ماه دسامبر، ارتش به روستایشان هجوم آورد و مسجد را اشغال کرد. سپس هر کسی که قصد ورود به داخل مسجد داشت را مورد ضرب و شتم شدید قرار میداد. او میگوید: «یک روز به خانه ما حمله کردند. نتوانستم به موقع فرار کنم و گیر افتادم. سربازان دست و پایم را بستند. آنها لباسهایم را پاره و پوره کردند و با مشت و تفنگ بدنم را کبود کدند. سپس چهار سرباز به مدت سه ساعت نوبتی به من تجاوز کردند تا اینکه از هوش رفتم.»

جمالیدا نیز به همراه ۴ پناهجوی دیگر در یک اقامتگاه موقتی زندگی میکند
وقتی به هوش آمد، به سمت رود نف رفت و از آنجا راهی بنگلادش شد. او میگوید: «من هرگز در برمه احساس آرامش نمیکردم و این اتفاق آخر واقعا وحشتناک بود. اما اینجا در بنگلادش احساس آرامش دارم. اینجا میتوانم با آسودگی خاطر شبها بخوابم و با امنیت بیرون بروم. ولی در برمه نمیتوانستم بیرون بروم و حتی در خانه هم احساس امنیت نداشتم. هر شب که سر بر بالین میگذارم، کابوس میبینم و درد تجاوز را حس میکنم.»

نور جهان با ۶ پناهجوی دیگر در یک اقامتگاه موقتی زندگی میکند
نور جهان اهل روستای نِربیل میانمار است و دو ماه پیش به بنگلادش آمد. او میگوید که پنج سرباز به داخل خانهشان ریخته و چشمانش را با یک روسری بستهاند. سپس دو سرباز در جلوی دیدگان دخترش به او تجاوز کردهاند. او پس از ۱۵ دقیقه از حال رفت و وقتی به هوش آمد متوجه شد که آنها رفتهاند اما دخترش هنوز داشت بالای سرش گریه میکرد. چند روز بعد شوهرش را کشتند. سپس اخبار کشته شدن آن مترجم را نیز شنید و تصمیم گرفت که به بنگلادش برود. پیش از عبور از مرز مجبور شد به مدت ۳ روز در روستایی دیگر پنهان شود.

نور جهان در حال بازی با برادرزادهاش
او میگوید: «۳۱ سال در برمه زندگی کردم و هرگز این اتفاقات را به چشم ندیده بودم. هنوز هم تلفنی با خانوادهام ارتباط دارم. آنها گفتند که ارتش دوباره امروز به اینجا آمد و ریش عمویم را به آتش کشید. هر شب با کابوس اینکه مبادا دوباره ارتش به اینجا بیاید میخوابم. از وقتی به اینجا آمدهام، اصلا خوب نخوابیدهام.»

یاسمین در اقامتگاهش در پناهگاه بالو کالی در ناحیه کاکس بازار بنگلادش
یاسمین پس از حمله ارتش به روستای ناینه چونگ میانمار به بنگلادش گریخت. آنها وارد خانهاش شدند و شوهرش را با خودشان بردند. سپس چهار سرباز دیگر نوبتی به یاسمین تجاوز کردند. او در ادامه فرار کرد و برای ۷ روز به تپههای مجاور خانهشان پناه برد. او نزدیک به ۳۰ هزار کیات میانمار (حدود ۲۲ دلار) به یک قاچاقچی داد تا بتواند مسیر فرار را برایش هموار کند. تاکنون هیچ خبری از شوهر یاسمین به دستش نرسیده و او حتی نمیداند که شوهرش زنده است یا خیر.

نورکالیما در اردوگاه شاملاپور بنگلادش
نورکالیما دو ماه پیش در پی حمله ارتش از روستای بورگوگی میانمار فرار کرد. برخی از همسایههای نورکالیما کشته شدند. مادر و پدرش چندان سریع عمل نکردند و از فرصت کافی برای پیوستن به او در بنگلادش را نداشتند.
جمعیت مسلمانان روهینگیا حدود ۱٫۱ میلیون نفر است که اغلبشان در ایالت راخین در غرب میانمار و باقی در بنگلادش، تایلند و مالزی زندگی میکنند. برخی از نهادهای حقوق بشری مسلمانان روهینگیا را “مظلومترین مردم جهان” نامیدهاند.
منبع: Ibtimes.co.uk
ترجمه: وبسایت فرادید