چند ساعت همراه کارگرانی که کانالهای زیرزمینی شهر را در شرایط سخت لای روبی میکنند
به سختترین شغلهای ممکن فکر کنید. حدس میزنم فورا فهرستی از شغلهای شاخصی که میشناسید، در ذهنتان ردیف میشود. اصولا وقتی از کارِ پرمشقت حرف میزنیم، به نظر میرسد منظورمان سه چهار شغلی است که به دشواری شهره شده؛ اما همه کارهای سخت این بخت را نداشتهاند که سر زبانها بیفتند. دقیقترش این است که شاغلانِ آنها دلشان نخواسته است از کارشان حرفی بزنند. چرا؟ به دلایل متعدد از جمله این که نگاه ما رویشان سنگینی میکند. صبح تا شب زحمت میکشند، خطر انواع بیماری و مشکلات بدنی را به جان میخرند، خیلی زود فرسوده میشوند، نقش مهمی در زندگی روزمره جامعه دارند اما اسمی از کارشان نمیبرند چون متاسفانه به دلیل نگاه غلط برخی از ما، شغل شان باعث تمسخر، طعنه و پچپچ میشود. من امروز به سراغ این افراد رفتهام؛ کارگرانی که لای روبی کانالهای زیرزمینی شهر را برعهده دارند. آنچه در ادامه میخوانید، گزارشی است از دو ساعت همراهی با این کارگرها. قضاوت میزان دشواری این شغل و مستحق طعن و تمسخر بودنش با شما.
کارگران زیر زمین مشغول کارند
۱۰:۳۰ تا ۱۲:۳۰، بولوار شهید چراغچی
دریچههای سیمانی کف خیابان را بارها دیدهاید. تا حالا فکر کردهاید زیر آنها چه خبر است؟ هیچ بعید نیست تحت تأثیر فیلمهای هالیوودی، این دریچهها با صحنههای تعقیب و گریز در ذهنتان تداعی شود. خب بگذارید خیالتان را راحت کنم، من آنجا هیچ خلافکاری ندیدم که تا زانو توی آب کثیف فرورفته باشد و مدام پشت سرش را بپاید و آخرسر هم با شلیک گلوله مأمور وظیفهشناس از پا دربیاید. کارگرها کنار خیابان مشغول کارند. درِ یکی از کانالها باز است. یک نفر درست زیرِ دریچه ایستاده است و سطلی پر از مایعی سیاه شبیه قیر را میدهد بیرون؛ یک نفر بالاسرِ کانال، سطل پر را میگیرد و خالی تحویل میدهد. برای این که به شما بگویم زیرزمین چه خبر است، باید بروم داخل کانال. کارشناس خدمات شهری منطقه ۲، آقای «ناصر احمدی» که همراه و راهنمای من در این گزارش است، میگوید رفتن داخل این کانال ممکن نیست چون هم خیلی تنگ است (با ابعاد ۵۰ در ۵۰ سانتیمتر) و یک غیرحرفهای از پسش برنمیآید؛ و هم کارگرها در آن مشغول هستند و در روند کار اختلال ایجاد میشود. پیشنهاد میکند سراغ کانال دیگری برویم که چندمتر جلوتر است. این یکی هم ابعاد بزرگتری دارد (یک متر در یک متر) و هم تازگی تمیز شده است. یک جفت چکمه برایم میآورند که یک
لنگه اش برای هر دوتا پا کافی است. ارتفاع دریچه از سطح زمین تا کف کانال از قدم کمی بلندتر است. جفت پا فرود میآیم در دل تاریکی.
۵ساعت زیر زمین با کمر خمیده
تا چشم کار میکند، تاریکی است. به فاصله هرچند متر، نور ضعیفی از دریچههای سطح خیابان به کانال میتابد که شبیه چراغهای کمجانی است چسبیده به سقف کانال. بوی بد ولی قابل تحملی میآید چون کانال قبلا تمیز شده است و فقط یک جا کپهای از آتوآشغال دیده میشود. طبیعتا وقتی حجم زباله و لجن بیشتر میشود، بوی تعفن هم بیشتر خواهدبود. آب کثیفی از زیرپایم رد میشود. برایم توضیح میدهند که لوله فاضلاب بعضی خانهها به این کانالها میریزد که البته تخلف است چون باید به فاضلاب شهری (اگو) متصل باشند. خوب شد چکمههای گلوگشاد را پوشیدم وگرنه کفشهایم دیگر قابل استفاده نبود. ارتفاع کانال یک متر است و تمام مدت باید دولا باشم. این مدت برای من یعنی چند دقیقه و برای کارگرهای لای روبی یعنی چهار، پنج ساعت در روز. البته واضح است که در این مدت مثل من دستِ خالی و سلانهسلانه طول کانال را قدم نمیزنند بلکه با کمر خم، مشغول کارند؛ یک نفر زبالهها را در یک گاری جمع میکند و گاری را به سمت کسی که زیر دریچه مستقر میشود، هل میدهد. نفرِ دوم، گاری را با سطل کوچکی که قابل ردشدن از دریچه باشد، خالی میکند که این قسمتِ کار را بالاتر وقتی روی زمین بودم، برایتان تعریف کردم. بعد از چندساعت، کارگرهای رو و زیر زمین جایشان را با هم عوض میکنند البته معنیاش این نیست که روی زمین بودن، آسانتر است. بالاکشیدن و خالیکردن سطلِ سنگین، آن هم وقتی کف خیابان روی دوپا نشستهای، سختی کمتری از کارِ داخل کانال ندارد. جابهجایی به این دلیل است که در طولانیمدت نمیشود گاز و بوی کانال را تحمل کرد. کمرم درد گرفته است و هنوز نمیدانم تمام سه، چهار روز آینده را تحت تأثیر چند دقیقه دولا بودن و رطوبت چاه، قرار است با بدندرد و گرفتگی عضلات بگذرانم. روی دیواره کانال چیزی شبیه نرده و پله وجود ندارد. خیلی سختتر از چیزی که تصورش را میکردم، بعد از کلی کوبیدن دست و پا و کمر به اینور و آنور، خودم را بیرون میکشم. پایم که به روی زمین میرسد، از کارگرها میشنوم که آن پایین پیداشدن سروکله موش و مار و سوسک اصلا اتفاق عجیب و نادری نیست. خوشحالم که این خبرِ نهچندان غافلگیرکننده را قبل از پایین رفتن، نشنیدم. به این فکر میکنم که چرا کاری به این سنگینی و طاقتفرسایی را آدم انجام میدهد و نه ماشین؟ برای لای روبی، راه سادهتر و سریعتری از پر و خالی کردن چندین وچندباره یک سطل کوچک وجود ندارد؟ آقای احمدی جواب میدهد: «وقتی لجن شل باشد، لای روبی را با ماشین لجنکش انجام میدهیم اما اگر این کار در بازههای زمانی کوتاه انجام نشود، لجن بهمرور سفت میشود و چارهای نیست جز به کار گرفتن نیروی انسانی. عمده کار لای روبی در فصل پاییز و زمستان است که به دلیل بارندگی، آبهای سطحی، مواد زاید و رسوبات را به داخل کانالها میبرند». آقای احمدی توضیح میدهد که فقط در منطقه۲ مشهد که البته بزرگترین منطقه شهر است، حدود ۲۰هزار متر کانال زیرزمینی وجود دارد. مسئولیت لای روبی و پرداخت حقوق کارگرهای این بخش با پیمانکارهاست که هر پیمان (در اصطلاح خودشان)، شش کارگر دارد. از کارگرها خواهش میکنم درباره شغلشان حرف بزنند. آقا هادی که از بقیه پرسروزبانتر و کنجکاوتر است، داوطلب میشود.
گفتوگو با ۲نفر از کارگران لای روبی
مردم دید بدی به ما دارند
هادی جباریان، ۳۸ساله است. مدرسه را بعد از دوره ابتدایی رها کرده و حالا دو، سه سالی است که سروکارش به زیرِ زمین افتاده. آقا هادی دو فرزند دارد و برایم توضیح میدهد که بچهها احساس خوبی نسبت به شغل او ندارند. حتی خودش هم کارش را از دیگران پنهان میکند.
کار شما خیلی مهم و مفید است، چرا از دیگران پنهانش میکنید؟
مردم با ما جور دیگری رفتار میکنند. کنار خیابان داریم کار میکنیم، مادر دست بچهاش را میکشد که طرف ما نیاید و بهش میگوید: «بیا اینجا، کرونا میگیری!» خودم که میدانم روزیام حلال است اما بعضیها به چشم یک آدم حقیر به ما نگاه میکنند، برای همین به کسی نمیگویم شغلم چیست. بچهها هم وقتی کسی ازشان شغل من را میپرسد، میگویند در بخش تأسیسات است.
حتی توی خانه هم راجع به کارم حرف نمیزنیم چون بچهها خوششان نمیآید. هرکس طرز فکری دارد دیگر. خیلیها میگویند این بدبخت بیچاره را ببین، بعضیها هم میگویند خدا خیرت بدهد.
سختترین قسمت این شغل چیست؟
سختی که زیاد دارد؛ بوی بد، کانالهای تنگ و کوچک، کمر خمیده. صبحها کمرمان بهزور صاف میشود. نم و رطوبت روی استخوان تأثیر میگذارد دیگر. گاز چاه هم ریه آدم را خراب میکند البته به ما ماسک و اکسیژن میدهند ولی خطر گازگرفتگی همیشه وجود دارد. همیشه یکی، دونفر از بچهها بالا هستند که اگر دال (سازهای بتنی است که در کانالهای زیرزمینی به کار میرود و براثر مرور زمان دچار فرسایش و خوردگی میشود) افتاد یا مشکلی پیش آمد، کارگرهای زیرزمین را بالا بکشند.
ما در سختتر شدن کار شما نقش داریم؟
بله، بعضی از مردم کوتاهی میکنند. خاک و نخاله ساختمانی میریزند توی کانالها یا خانهشان قدیمیساز است و فاضلابش را به اگو وصل نکردهاند. لوله کفشوی آشپزخانه و حمامشان به کانال وصل است و یکهو وسط کار بخار میزند تو. سرتاسر این خیابان تعمیرگاه است. بارها دیدهام مکانیکها دستمال روغنیشان را انداختهاند کنار خیابان. آشغالهایی که مردم توی خیابان و جویها میاندازند، با آب باران میریزد توی کانال و کار ما را سختتر میکند. آن پایین همهچیز پیدا میشود: لوازم ماشین، لوله بخاری، سپر سمند، دستگیره در. خلاصه فروشگاهیاست برای خودش. حتی بعضی وقتها دیدهام مردم درِ کانال را باز میکنند و زبالههایشان را میاندازند داخلش.
همیشه پادردیم
علی طیبی، ۳۵ساله است. تا راهنمایی درس خوانده و از سه سال پیش تا الان شغلش لای روبی است. پیش از این پاکبان بوده ولی چون به قول خودش در کار چاه تخصص داشته است، به این بخش منتقلش کردهاند. علی آقا خیلی تمایلی به مصاحبه ندارد و به خواهش من خیلی خلاصه به دو سوال جواب میدهد.
تجربه شما از برخورد دیگران با شغلتان چیست؟
اصل، نان حلال درآوردن است. ما که کار بدی نمیکنیم، کار بد دزدی است. من از شغلم خجالت نمیکشم و بچههایم هم دیگر عادت کردهاند. البته دوست دارم مردم ما را درک کنند. خیلی پیش آمده موقع کار، با ماشین از کنارمان رد شدهاند و توهین کردهاند. لابد از جایی ناراحت و عصبانیاند و سر ما خالی میکنند.
از خطرات و آسیبهای کارتان بگویید.
هر کاری خطرات خودش را دارد. مثلا ممکن است چاه ریزش کند یا سطل در برود و بیفتد روی سرت. بعضی وقتها هم توی آشغالها شیشه شکسته و سرنگ پیدا میشود که توی دستمان فرو میرود. آسیبش بیشتر بهخاطر رطوبت زیرزمین است. چون دایم روی زمین خیس مینشینیم، همیشه پادردیم. کلا این شغل خیلی سنگین است و سنت که بالا برود، دیگر نمیتوانی انجامش بدهی.