گریم نیکی مظفری سر صحنه نمایش «کابوس حضرت اشرف» را ببینید:
وی در اینستاگرام خود نوشت : اولین اجراى نمایش ” کابوس حضرت اشرف”
سخن کارگردان:
باور کنید گذشته خیلی باحالتر از حال و آینده است. هرچهقدر دوتای آخری بی مزه و خنکاند، آن یکی گرم و پرشور و با صفاست. موجود کهنسالِ سرخوش و بذله گوییست که میشود به راحتی جلوی پایش پا دراز کرد و از او نقل خاطره شنید، طوری که حسابی سرحال شد. راحت میشود با او حرف زد، به او نگاه کرد، دست به سفرهاش برد و بر سر و صورتش کشید، توی بازی توی سرش زد، سر به سرش گذاشت و دستش انداخت؛ بی آنکه با دلخوری و چشمِ وقزده به آدم، چپچپ، چشم غره برود. مثل حال، لوس و ننر نیست که تا میخواهی به حضورِ حضرتش بگویی بالای چشمت گلمژه، گذشتهات را تا دَمِ آدم از جلوی راه بردارد- البته الان دیگر به خاطرِ رازداریی گذشته این حذف، با فشار یک دگمه بازیافتنی است. از روی غیرت، گذشته چنان جاسنگین و قرص است که نمیشود جارویش کرد و ریخت دور. مدام هست، همچین با قوّت زل زده به عقربه زمان و باج به حالِ احدی نمیدهد که گویی او ارث پدر ماست. این گذشتهی درویش مسلک تا دلتان بخواهد حُسن دارد؛ اما تنها اشکالش این است که در حالی ناخوش آینده را در شکمِ حال پس انداخته و رفتهاست به خوابِ عمیق. حالا ما در این نمایش برای دقایقی با قلقلک، از خوابِ خوش بیدارش کرده با او شوخی میکنیم، سرکارش میگذاریم و همراهِ شما به ریشش میخندیم؛ تا او باشد اینطور ما را سر کار نگذارد تا قیامِ قیامت!
حسین پاکدل
سخن کارگردان:
باور کنید گذشته خیلی باحالتر از حال و آینده است. هرچهقدر دوتای آخری بی مزه و خنکاند، آن یکی گرم و پرشور و با صفاست. موجود کهنسالِ سرخوش و بذله گوییست که میشود به راحتی جلوی پایش پا دراز کرد و از او نقل خاطره شنید، طوری که حسابی سرحال شد. راحت میشود با او حرف زد، به او نگاه کرد، دست به سفرهاش برد و بر سر و صورتش کشید، توی بازی توی سرش زد، سر به سرش گذاشت و دستش انداخت؛ بی آنکه با دلخوری و چشمِ وقزده به آدم، چپچپ، چشم غره برود. مثل حال، لوس و ننر نیست که تا میخواهی به حضورِ حضرتش بگویی بالای چشمت گلمژه، گذشتهات را تا دَمِ آدم از جلوی راه بردارد- البته الان دیگر به خاطرِ رازداریی گذشته این حذف، با فشار یک دگمه بازیافتنی است. از روی غیرت، گذشته چنان جاسنگین و قرص است که نمیشود جارویش کرد و ریخت دور. مدام هست، همچین با قوّت زل زده به عقربه زمان و باج به حالِ احدی نمیدهد که گویی او ارث پدر ماست. این گذشتهی درویش مسلک تا دلتان بخواهد حُسن دارد؛ اما تنها اشکالش این است که در حالی ناخوش آینده را در شکمِ حال پس انداخته و رفتهاست به خوابِ عمیق. حالا ما در این نمایش برای دقایقی با قلقلک، از خوابِ خوش بیدارش کرده با او شوخی میکنیم، سرکارش میگذاریم و همراهِ شما به ریشش میخندیم؛ تا او باشد اینطور ما را سر کار نگذارد تا قیامِ قیامت!
حسین پاکدل