سه شنبه , ۲۹ ام اسفند ماه سال ۱۴۰۲ ساعت ۸:۲۹ قبل از ظهر به وقت تهران

مصاحبه با قاتل سریالی زنان

سال ۷۹ بود که قتل های سریالی برخی زنان در مشهد به یک معضل امنیتی تبدیل شد و بازتاب گسترده ای در محافل سیاسی و رسانه های معاند داشت.

پیش‌نویس خودکار

زنان خیابانی یکی پس از دیگری به قتل می‌رسیدند و درحالی که با روسری شان خفه شده بودند و گره خاصی در روسری ها دیده می شد اجسادشان در محله های خلوت مشهد رها می شدند.من در آن زمان در سفری که به مشهد داشتم با قاضی منصوری آشنا شدم و شماره موبایلش را داشتم و مرتب با ایشان تماس می‌گرفتم.بالاخره سعید حنایی دستگیر شد.دقیقا روز پنج شنبه بود که سردار قالیباف رئیس سابق پلیس کشور بازداشت قاتل ۱۶ زن خیابانی در مشهد را اعلام کرد.همان روز خیلی سریع بلیت هواپیما تهیه کردیم و قرار شد من به همراه عکاس عازم مشهد شوم.در فرودگاه و در آخرین لحظات عکاس به پرواز نرسید و من سوار بر هواپیما راهی مشهد شدم.دغدغه اصلی من نداشتن موبایل بود همه امیدم به موبایل عکاس بود و حالا نمی دانستم در شهر غریب باید چه می‌کردم.وقتی به مشهد رسیدم در فرودگاه کارت تلفن خریدم و با موبایل قاضی منصوری تماس گرفتم خدا را شکر پاسخ دادند خودم را معرفی کردم و گفتم فرودگاه هستم که قاضی منصوری اعلام کرد در حال بازسازی صحنه های قتل در بولوار شهید فهمیده هستند.سریع از تاکسی فرودگاه خواستم در ازای هشت هزار تومان که آن روزها بسیار پول زیادی بود مرا به بولوار شهید فهمیده برساند.
وقتی به راننده ماجرا را گفتم هیجانش بیشتر شد و باسرعت زیادی من را به بولوار شهید فهمیده رساند اصلا تصورم از بولوار چیزی نبود که می‌دیدم یک محیط باز و بزرگ که اصلا نشانی از ماشین پلیس و تیم آگاهی و قضایی در آن دیده نمی شد.
نمی خواستم ناامید شوم به راننده تاکسی گفتم آرام براند و همه جا را رصد کردم ناگهان ماشین پیکان پلیس تشخیص هویت را دیدم که انگار آن ها هم مانند من سرگردان بودند.
سریع خودم را به ماشین تشخیص هویت رساندم آن ها هم مثل من در جست و جوی محل بازسازی صحنه قتل سعید حنایی بودند اما نمی دانستند کدام‌ یک از صحنه های قتل ۱۶ زن بازسازی می شود.
همزمان با صحبت من با ماموران تشخیص هویت ناگهان از دور تعدادی ماشین را که زنجیروار پشت سرهم در حرکت بودند، دیدم، شک نداشتم آن ها عوامل بازسازی صحنه قتل هستند سریع داخل تاکسی نشستم و از ماشین تشخیص هویت هم خواستم دنبالمان بیاید.
راننده تاکسی مانند فیلم های پلیسی سایه به سایه ماشین های پلیس پیش می رفت تا این که در بولواری همه توقف کردند که بعدها شنیدم بولوار سجاد است من سریع پیاده شدم سعید حنایی در حال بازسازی صحنه قتل یکی از زنان بود و رها کردن جسدش را نمایش می‌داد بلافاصله شروع به عکاسی کردم هیچ کس جلودارم نبود عجیب این که هیچ خبرنگاری هم در صحنه بازسازی ندیدم.
وقتی بازسازی تمام شد سریع به سمت قاضی منصوری رفتم و با بیان این که مهمان مشهدی ها هستم و پول زیادی ندارم به تاکسی بدهم خواستم من هم سوار ماشین قاضی منصوری شوم و در بقیه عملیات کنارشان باشم.
قاضی منصوری که انگار در رودربایستی گیرکرده بود گفت باید افسر پرونده اجازه بدهد و من را به سمت ایشان پاس داد.
من تا آن لحظه افسر ارشد پرونده را نمی شناختم وقتی با او مواجه شدم خیلی خوشحال شدم چرا که سرهنگ علیزاده را سال قبل در اجلاس اینترسنتر پلیس های جهان که در اصفهان برگزار شده بود دیده بودم و کلی عکس یادگاری داشتیم و کلی گفتمان بینمان رد و بدل شده بود.
برعکس تصور قاضی منصوری افسر پرونده پذیرفت من همراه آن ها باشم.قاضی منصوری در صندلی جلو نشست، سعید حنایی سمت چپ و سرهنگ علیزاده وسط و من سمت راست! همزمان با حرکت، قاضی منصوری خندید و گفت حالا مصاحبه می خواستی انجام بدهی؟ همین چراغ سبز کافی بود که من مصاحبه را انجام بدهم.سعید حنایی حرف های جالبی زد.روحیه اش قوی بود و راحت به سوالات جواب می داد. در مسیر فهمیدم دیگر بازسازی درکار نیست و سعید حنایی به زندان انتقال داده می شود.من همراه آن ها به داخل زندان رفتم و تا قرنطینه همراه سعید حنایی بودم. آن شب وقتی از زندان بیرون آمدم هوا تاریک شده بود ماموریتم ناتمام بود و باید یک سری کارهای دیگر انجام می دادم.اما مهم ترین کار را انجام داده بودم چرا که اگر تعلل می شد سعید حنایی تا شنبه در زندان می ماند و تیم های قضایی و پلیسی هم بعد از خستگی چندین ماهه جمعه را استراحت می کردند و من باید تا شنبه دست خالی می ماندم.

۲.۷/۵ - (۴ امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *