سه شنبه , ۲۹ ام اسفند ماه سال ۱۴۰۲ ساعت ۲:۴۹ بعد از ظهر به وقت تهران

فیلم شیطانی دختر مشهدی در خانه مجردی دردسرساز شد

کاش پا به آن «لانه سیاه» نگذاشته بودم و از همان ابتدا موضوع را با خواهرم در میان می گذاشتم و این گونه با وعده های پوچ ازدواج، آینده و هستی ام را به تباهی نمی‌کشاندم

کاش پا به آن «لانه سیاه» نگذاشته بودم و از همان ابتدا موضوع را با خواهرم در میان می گذاشتم و این گونه با وعده های پوچ ازدواج، آینده و هستی ام را به تباهی نمی‌کشاندم و … دختر ۲۷ ساله ای که با چشمانی اشکبار دست به دامان قانون شده بود، به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: من در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمدم که از نظر اقتصادی ضعیف بود.

با آن که پدرم درآمد خوبی نداشت، اما آن قدر مهربان و با محبت بود که من و خواهرانم توقع زیادی از او نداشتیم و در کنار کمبودها، زندگی آرام و بی دغدغه ای را سپری می کردیم. پدرم دوست داشت ادامه تحصیل بدهم اما من علاقه ای به درس و کتاب نداشتم و همانند دیگر خواهران و برادرانم در کلاس سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم. بعد از رهاکردن درس و مدرسه بود که حوصله ام سرمی رفت و نمی دانستم اوقات فراغتم را چگونه سپری کنم.

از سوی دیگر به دلیل مشکلات مالی نتوانستم مهارتی بیاموزم و به امور خانه داری پرداختم. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که توفان سهمگین غم در کلبه محقر ما پیچید و پدر زحمت‌کشم را با خود برد. با مرگ پدر، دچار بحران های عمیق روحی شدم به طوری که تحمل این ضایعه اسفبار خیلی برایم سخت بود به همین خاطر و برای پرکردن تنهایی ام به فضای مجازی پناه بردم.

با سیر در شبکه های اجتماعی سعی می کردم کمی از غم‌ها و دلتنگی هایم را برطرف کنم و در همین فضای مجازی بود که با مهراب آشنا شدم. مهراب از شهرستان برای کار به مشهد آمده بود و در این جا تنها به صورت مجردی زندگی می کرد.

او با کلمات محبت آمیز و عاطفی مرا مجذوب خودش کرد به طوری که کم کم به او علاقه مند شدم و با اعتماد کامل به حرف هایش گوش می کردم. او می گفت مرا برای ازدواج انتخاب کرده و قصد دارد به زودی به خواستگاری ام بیاید. این گونه بود که آن روز سیاه مرا به منزل مجردی اش دعوت کرد تا درباره زندگی آینده مان صحبت کنیم.

من هم با اعتماد و علاقه ای که به او داشتم پا به خانه اش گذاشتم. اما مهراب با افکار شیطانی اش مرا گول زد و دامنم را لکه دار کرد، سپس با چرب زبانی و به بهانه های مختلف از من تقاضای پول کرد و من هم به دروغ و برای خرج خانه از برادرم چندین بار پول گرفتم و به او دادم.

مدتی از ماجرای ارتباط مان می گذشت اما او نه تنها به خواستگاری ام نیامد بلکه منکر گرفتن پول هایی شد که در این مدت از من دریافت کرده بود. آرام آرام متوجه اعتیادش به مواد مخدر و مشروبات الکلی شدم و همچنین فهمیدم که از همسرش جدا شده و دارای سابقه کیفری است. حالا مدتی است که ارتباطم را با او قطع کرده ام اما مهراب مرا تهدید می کند که اگر به خواسته هایش تن ندهم آن فیلم شیطانی را در فضای مجازی منتشر می کند من هم برای جلوگیری از آبروریزی آن هم در روزهایی که به سوگ پدرم نشسته ام مبالغی را به او پرداخت کردم اما باز هم …

شایان ذکر است به دستور سروان ولیان (رئیس کلانتری پنجتن) و با هماهنگی های قضایی دستگیری متهم در دستور کار ماموران دایره اطلاعات قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

۵/۵ - (۱ امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *