سه شنبه , ۲۹ ام اسفند ماه سال ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۰۰ قبل از ظهر به وقت تهران

رسوایی عروس خانم ساعتی قبل از مراسم ازدواج در مشهد

مانده ام با این آبروریزی چگونه کنار بیایم. دیگر نه تنها اعضای خانواده ام بلکه همه آشنایان دور و نزدیک در جریان خلافکاری های من قرار گرفته اند به طوری که نمی توانم چیزی را پنهان کنم و همه گذشته ام به ویژه ماجرای سرقت های سریالی و اعتیادم درست چند ساعت قبل از برگزاری مراسم عقدکنان لو رفت…

https://i1.tnews.ir/2018/01/28/104435413_129840479cecbc.jpg

دختر جوان مشهدی که به همراه پسری که قرار بود با هم ازدواج کنند به اتهام کیف زنی های سریالی دستگیر شده بود پس از اعتراف به ۲۵ فقره سرقت مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نشست و در حالی که به دستبندهای آهنین می نگریست به تشریح ماجرای آشنایی اش با سارق حرفه ای پرداخت و گفت: پس از آن که در دوران دبیرستان ترک تحصیل کردم، ارتباطم با دوستان و هم کلاسی هایم قطع شد.

دیگر در منزل تنها بودم و به خاطر این تنهایی رنج می کشیدم به همین خاطر سعی می کردم اوقات بیکاری ام را با قدم زدن در خیابان ها و رفتن به پارک سپری کنم تا این که چندین ماه قبل نگاه های پسر جوانی مسیر زندگی ام را تغییر داد. آن روز من با لبخندی پاسخ نگاه او را دادم.

همین لبخند موجب شد تا او به سراغم بیاید. دقایقی بعد شماره تلفنم را به او دادم و به این ترتیب دوستی من و امیر شروع شد. من هیچ شناخت قبلی از او نداشتم، اما تحت تأثیر حرف های عاشقانه او قرار گرفتم.

ارتباط ما با قرارها و دیدارهای پنهانی ادامه یافت. امیر اتاقی را اجاره کرده بود و من بیشتر اوقات بیکاری ام را در کنار او سپری می کردم. وابستگی من به امیر در حدی بود که وقتی فهمیدم او معتاد به شیشه است نه تنها اهمیتی به آن ندادم بلکه با اصرارهای زیاد امیر من هم مصرف شیشه را در کنار او آغاز کردم.

مدتی بعد که دیگر اعتیاد شدید داشتم به پیشنهاد امیر و برای تأمین هزینه های مواد مخدر کیف زنی در اماکن شلوغ را شروع کردیم. امیر با این بهانه که ازدواج هزینه زیادی دارد مرا به یک سارق حرفه ای تبدیل کرد تا این که چند روز قبل او مرا به طور رسمی از خانواده ام خواستگاری کرد. پدرم که پافشاری مرا برای ازدواج با امیر دید بلافاصله موافقت کرد و قرار شد امشب (روز گذشته) مراسم عقد کنان ما برگزار شود، اما چند ساعت قبل از برگزاری مراسم، امیر از من خواست تا کیف زنی را سرقت کنم، اما این بار با فریادهای مالباخته در محاصره پلیس قرار گرفتیم و هر دو دستگیر شدیم، این جا بود که فهمیدم امیر تاکنون ۳ بار به مدت های طولانی روانه زندان شده و بیشتر عمرش را پشت میله های زندان سپری کرده است.

از سوی دیگر من هم با این آشنایی خیابانی به دختری معتاد و سارقی حرفه ای تبدیل شده ام که به جای پوشیدن لباس عروسی باید لباس زندانیان را به تن کنم…

منبع: رکنا

امتیاز دهید!

یک دیدگاه

  1. نظام آموزشی ضعیف و خانواده های بی مسعولیت و نامهربان باعث بدبختی فرزندان می شوند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *