پنجشنبه , ۶ ام اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۸:۰۵ بعد از ظهر به وقت تهران

رابطه های پنهانی مادر و پدر با افراد نامحرم دختر ۱۳ ساله را از خانه فراری داد

درد و دل های دختر ۱۳ ساله ای که از دست رفتار والدینش به خانه مادربزرگش گریخت.

%postname%

 

دختر نوجوانی که در روزهای امتحانات پایان سال تحصیلی از منزل فراری شده بود، از خانه مادر بزرگش سر درآورد.

دختر ۱۳ساله ای از یک هفته قبل و همزمان با امتحانات پایان سال تحصیلی، ناگهان از منزل شان غیبش می زند. پدر و مادر بهاره که یک پسر هفت ساله هم دارند، با دلهره و نگرانی به هرجایی که عقلشان می رسید، سرزدند. اما کوچک ترین اثری از دخترشان پیدا نکردند. زوج جوان موضوع را به پلیس اعلام کردند و جستجوهای پلیسی برای یافتن ردی از دختر نوجوان آغاز شد. با ناپدید شدن دختر نوجوان، مرد ۳۹ساله و همسر ۳۶ساله اش از زندگی ساقط شده بودند، نه خواب داشتند و نه خوراک و هر لحظه افکار وحشتناکی به ذهنشان خطور می کرد. اما بالاخره پس از گذشت هفت شـبـانـه روز، فهمیدند فـرزنـدشـان در خانه مادربزرگ پنهان شده است. مادر بزرگ ۵۸ ساله در پاسخ تمام پرسش های آنها گفت: از اینکه فصل امتحانات است، بی خبر بودم. بهاره نوه بزرگم است و چون خیلی دوستش دارم او را در خانه ام پنهان کرده ام. مادربزرگ معتقد است پسر و عروسش باید تنبیه شوند و اگر خودشان را اصلاح نکنند نــوه اش را به خانه خـودش مــی آورد و اجازه نمی دهد به خانه آنها برگردد. از خانه مان متنفرم! بهاره که همراه پدر و مادرش از کلانتری قاسم آباد مشهد به مرکز مشاوره آرامش پلیس معرفی شده و مادربزرگش نیز او را همراهی می کرد، وقتی مقابل مشاور نشست در پاسخ به فرارش گفت: دوست ندارم به خانه برگردم. اول می خواستم بلایی سر خودم بیاورم، اما شنیده بودم هرکس به زندگی خود پایان بدهد، در آن دنیا هم مجازات شدیدی می شود. خدا را شکر می کنم که با مادربزرگم دوست هستم. حتی در مورد وسوسه مرگ هم با او صحبت کردم، می گفت این کار اصلا به صلاح تو نیست، چون هرکس بشنود چنین اشتباهی کرده ای پشت سرت حرف های نامربوط و تهمت می زند، ضمن آنکه این کار آدم را از چشم خدا هم می اندازد. بهاره درحالی که ابروهایش را درهـم کشیده بود، افـزود: مشکل زندگی ما از دوسال پیش و زمانی که پدر و مادرم از این گوشی های با کلاس خریدند، آغاز شد. آنها اعتیاد شدیدی به شبکه های اجتماعی پیدا کرده اند. هردویشان تا ظهر سرکار هستند، بعدازظهرها هم پس از استراحتی کوتاه، خریدهای خانه را انجام می دهند و از سر شب هم تلگرام بازی هایشان شـروع می شود. پـدرم گوشه اتـاق کز می کرد و مادرم هم بیشتر توی تراس می نشست. این دختر ۱۳ساله ادامه داد: آنها از من و برادرم غافل مانده بودند. با این کارهایشان حرص مان در می آمد. با حس کنجکاوی ام دنبال این بودم که ببینم چه چیزی برایشان این قدر جذاب است که میهمانی و حتی رفتن به خانه مادربزرگ هم تعطیل شده بود. رمز گوشی پدرم را یاد گرفتم و گوشی را مخفیانه چک کردم. مطالب و عکسهای مفتضحی داشــت. گوشی مــادرم هم افتضاح بود. آنها می دانستند چه کار می کنند و برای همین به همدیگر گیر نمی دادند.

 بهاره گفت: از روزی که فهمیدم مادرم و پدرم چقدر ارتباط های زشتی با افراد نامحرم دارند، از هردویشان بدم آمد. موضوع را با مادربزرگ مطرح کردم. این مدت خانه مادربزرگ مخفی شده بودم. واقعا دوست ندارم خانه خودمان برگردم. فقط برای برادرم خیلی نگرانم. او هم مهر و محبتی از پدر و مادرم نمی بیند. ما آنقدر ساندویچ و غذای آماده خورده ایم که دلمان برای یک املت ساده لک می زند. بهاره در پایان گفت: من یک دختر نوجوانم، پدر و مادرم همیشه قدرتمندترین آدم های زندگی ام بودند، اما آن ها…

امتیاز دهید!

یک دیدگاه

  1. آفرین به شما بهاره خانم عزیز … شما با وجود داشتن سن کم بهترین کار و درست ترین تصمیم رو گرفتید…پدر و مادر شما باید به داشتن چنین فرزند خوب ، نجیب ، و با فهم و کمالاتی چون شما افتخار کنند و بیشتر به شما و برادرتون توجه کنند
    من به عنوان یک ایرانی افتخار میکنم که هموطنی با شخصیت و بانوی نوجوان و فهمیده ای همچون شما دارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *