سه شنبه , ۲۹ ام اسفند ماه سال ۱۴۰۲ ساعت ۷:۳۳ قبل از ظهر به وقت تهران

دام شیطان پرستی!

اگرچه به دلیل اشتباه بزرگی که کردم آبرویم بر باد رفت و اعتبارم را نزد خانواده ام از دست دادم ولی خوشحالم که پدرم متوجه ماجرا شد و مرا از سقوط در دام های شیطان پرستی و افکار و عقاید وحشتناک انحرافی نجات داد چرا که …

https://www.dustaan.com/files/uploads/2020/09/www.dustaan.com-%D9%85%D8%AC%D9%84%D9%87-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-1601364994.jpg

این ها بخشی از اظهارات دختر ۱۴ ساله ای است که به بهانه عشق و عاشقی در دام تبهکاران و شیادان فضای مجازی قرار گرفته بود که برای از بین بردن اعتقادات و عقاید مذهبی نوجوانان فعالیت می کردند.
این دختر نوجوان که به همراه پدرش وارد دایره مددکاری اجتماعی شده بود به کارشناس اجتماعی کلانتری فیاض بخش مشهد گفت: در یک خانواده چهار نفره زندگی می کنم و پدرم به تجارت لوازم منزل مشغول است او همیشه من و خواهرم را به رعایت موضوعات اعتقادی و مذهبی تشویق می کرد و از ورود به فضاهای مجازی برحذر می داشت به همین دلیل هم هیچ گاه برای من و خواهرم گوشی تلفن همراه هوشمند نمی خرید تا این که ویروس کرونا شیوع یافت و کلاس های دبیرستان به صورت مجازی برگزار شد باز هم من با گوشی پدر یا مادرم در کلاس های درس شرکت می کردم اما گاهی اوقات که پدرم نیاز ضروری به تلفن داشت مجبور می شدم در کلاس شرکت نکنم به همین دلیل پدرم با اصرار من مجبور به خرید یک گوشی هوشمند شد در حالی که معتقد بود من در یک سن هیجانی خاصی قرار دارم و احتمال دارد دچار آسیب های وحشتناک فضای مجازی شوم! اما من از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم و از این که وارد فضاهای مجازی می شوم خیلی خوشحال بودم خلاصه چند روز بعد از خرید گوشی ،دختر عمه ام شماره تلفن مرا به جوانی به نام «عابد» داده بود که از چند ماه قبل با هم ارتباط داشتند.
روزی عابد در یکی از گروه های اجتماعی به من پیام داد و این گونه رابطه من و او آغاز شد ولی من در خانواده ای مذهبی رشد کرده بودم و نمی توانستم آشکارا با عابد در ارتباط باشم این بود که شب ها به اتاقم می رفتم و چند ساعت با عابد به طور پنهانی چت می کردم. او که خود را جوانی ۲۲ ساله معرفی می کرد مدام از من می خواست حجابم را کنار بگذارم و به مسائل اعتقادی پایبند نباشم. با وجود این او با حرف های عاشقانه و تعریف و تمجید از زیبایی های ظاهری ام، مرا دلباخته خودش کرد در این میان و در حالی که شیفته عابد شده بودم او مرا در گروه های مختلفی عضو کرده بود که اعتقادات مذهبی ام را به سخره می گرفتند.
خلاصه پدرم که آرام آرام متوجه تغییر رفتارم شده بود مرا زیرنظر داشت تا این که یک شب وقتی پنهانی با عابد در حال گفت وگو بودم و برای اولین بار با هم قرار ملاقات می گذاشتیم ناگهان در اتاقم را باز کرد و گوشی تلفن را از دستم گرفت من هم که هاج و واج مانده بودم همه ماجرا را برای پدرم بازگو کردم او که متوجه شده بود من به دام تبهکاران و شیادان فضای مجازی افتاده ام صبح روز بعد از من خواست تا با هم به کلانتری بیاییم. وقتی در دایره مددکاری اجتماعی متوجه شدم که این خلافکاران دختران و پسران نوجوان را در فضای مجازی فریب می دهند و به سوی اعمال خلاف و شیطان پرستی می کشانند تازه فهمیدم که چرا دختر عمه ام تحت تاثیر حرف های عابد قصد خودکشی داشت و یک بار هم از منزل فرار کرده بود اکنون که متوجه ماجراهای وحشتناک پشت پرده عشق و عاشقی های دروغین در فضای مجازی قرار گرفتم خیلی خوشحالم که پدرم زودتر متوجه موضوع شد و مرا از این دام هولناک نجات داد ولی نمی توانم به چشمان پدر و مادرم نگاه کنم که این گونه موجب آبروریزی و رسوایی برای آن ها شدم در حالی که چیزی برای من کم نگذاشته بودند. حالا می فهمم چرا پدرم با آن که اوضاع مالی خوبی داشت مرا از داشتن گوشی تلفن همراه محروم می کرد و …
شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرهنگ امیرعباس نادی (رئیس کلانتری فیاض بخش) بررسی های کارشناسی و ریشه یابی این گروه های خلافکاری به کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

۲.۳/۵ - (۳ امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *