سه شنبه , ۴ ام اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۳:۲۵ بعد از ظهر به وقت تهران

جزئیات گروگان‌گیری طلایی یک دوست

مرد جوان با همدستی پیک موتوری و یک مرد غریبه دوستش را ربود تا به سرقت طلایی دست بزند.متهم پرونده این گروگان گیری دیروز در دادگاه کیفری استان تهران از خود دفاع کرد.رسیدگی به این پرونده به دنبال شکایت یک مرد به نام سلیمان آغاز شد .

وی که به پلیس آگاهی تهران رفته بود، گفت: من سال ها قبل از همسرم جدا شدم و با فرزندانم زندگی می‌کردم .اما چون با آن ها به مشکل خورده بودم خانه را ترک کردم .من در مسافرخانه ای در حوالی راه آهن زندگی می کردم تا این که یکی از دوستان قدیمی ام به نام هادی ،همراه دو مرد غریبه دنبالم  آمدند . آن ها مرا به زور سوار ماشین کردند و به خانه‌ای متروکه در حاشیه تهران بردند .آن ها مرا به شدت کتک زدند و از من امضا گرفتند. به همین دلیل از آن ها شکایت دارم .با این ادعاها ماموران وارد عمل شدند و هادی پس از بازداشت به آدم ربایی با همدستی یک پیک موتوری  به نام مصطفی و دوست وی  اعتراف کرد.

 

در دادگاه
در حالی که پلیس ردی از مرد پیک موتوری و دوستش به دست نیاورده بود هادی دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی زالی و با حضور یک قاضی مستشار پای میز محاکمه ایستاد. در ابتدای جلسه شاکی به تشریح شکایت اش پرداخت  و برای  دوست قدیمی‌اش تقاضای مجازات کرد. وقتی هادی روبه روی قضات ایستاد، گفت :من از سال ها قبل سلیمان را می شناختم و با او دوست بودم. چون می‌دانستم در مسافرخانه ساکن است به آن جا رفتم تا به او پیشنهاد کار بدهم .پس از صحبت کردن از مسافر خانه خارج شدم اما متوجه شدم کیفم را آن جا جا گذاشته ام .من به اتاق سلیمان برگشتم و کیفم را بررسی کردم اما دیدم دو سکه طلایی که در کیف داشتم، دزدیده شده است. من از سلیمان خواستم  تا سکه ها را به من برگرداند اما او گفت سکه ها  را برنداشته است.من عصبانی شدم و مسافرخانه را ترک کردم.وی ادامه داد: برای بازگشت به خانه پیک موتوری  گرفتم. من که عصبانی بودم در بین راه با مرد پیک موتوری به نام مصطفی درد دل کردم و ماجرای دزدیده شدن سکه ها را برایش گفتم.مصطفی به من  گفت سکه‌ها را برایم پس می‌گیرد و در عوض دو میلیون تومان پول می خواهد. من پیشنهاد او را پذیرفتم و برای صبح روز بعد با او قرار گذاشتم.این مرد گفت:  صبح روز بعد  به همراه مصطفی و یکی از دوستان او ،مقابل مسافر خانه رفتیم و منتظر سلیمان ماندیم.  اما من همان جا پشیمان شدم  و از مصطفی خواستم تا بی خیال شود اما او می‌گفت بازی را که شروع کرده باید تمام کند. ما منتظر سلیمان ماندیم و او را سوار ماشین کردیم. مصطفی و  دوستش ، سلیمان را به خانه ای در حاشیه تهران بردند و او را کتک زدند تا برگه ای را امضا کند که در آن نوشته شده  بود به من بدهکار است .
وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت:  من واقعا قصد آدم ربایی و گرفتن سند از دوست قدیمی ام نداشتم .مصطفی و دوستش که  حالا فراری هستند مرا مجبور به این کار کردند.من اتهام آدم ربایی را قبول ندارم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *