پنجشنبه , ۹ ام فروردین ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۵:۲۷ بعد از ظهر به وقت تهران

برادرزاده ام ۳ سال دخترم را شکنجه می داد تا اینکه …

روزی که از دخترم خواستم با برادرزاده ام ازدواج کند هیچ گاه فکر نمی کردم که او به مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی آلوده شده است چرا که چهره او اعتیادش به مواد مخدر صنعتی را نشان نمی داد و …

پیش‌نویس خودکار

مرد ۵۳ ساله ای که هنوز آثار سکته قلبی در وجودش نمایان بود در حالی که به شدت نگران تهدیدهای هولناک برادرزاده اش بود با بیان این که خودم را مقصر ازدواج نافرجام دخترم می دانم درباره این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد افزود: اگرچه تحصیلاتم تا مقطع ابتدایی بود اما به دلیل تبحری که در امور ساختمانی داشتم در یک بنگاه معاملات املاک مشغول کار شدم و از این طریق امرار معاش می کردم تا این که بالاخره خودم یک مرکز معاملات ملکی را راه اندازی کردم این گونه وضعیت اقتصادی و مالی ام تغییر کرد.

همه تلاشم این بود که دو دختر زیبایم به سعادت و آسایش برسند چرا که من پسری نداشتم و همه زندگی ام در وجود دخترانم خلاصه می شد.

آرزوهای زیادی را در ذهن می پروراندم و امیدوار بودم روزی خوشبختی دخترانم را به چشم ببینم تا این که حدود سه سال قبل به سکته قلبی دچار شدم و شرایط زندگی ام به کلی تغییر کرد. در این وضعیت نگرانی از آینده دخترانم تنها چیزی بود که بسیار مرا آزار می داد با خودم می اندیشیدم اگر پسری داشتم که بعد از من حامی دخترانم بود با خیالی راحت به استقبال مرگ می رفتم اما اکنون فقط با سر و سامان گرفتن زندگی دخترانم می توانستم احساس راحتی کنم خلاصه در همین روزها بود که برادرزاده ام به خواستگاری «سونیا» آمد.

اگرچه گاهی زمزمه هایی از معاشرت برادرزاده‌ام با دوستان نابابش شنیده بودم اما همیشه فکر می کردم دیگران به خاطر حسادت هایشان شایعه سازی می کنند تا چهره من یا برادرم را تخریب کنند. در واقع خلافکاری و رفتارهای زشت و خارج از عرف را فقط مخصوص فرزندان دیگران می دانستم و هیچ وقت دوست نداشتم این حرف ها را پشت سر اعضای خانواده یا بستگانم بشنوم از سوی دیگر نیز در چهره برادرزاده ام هیچ گونه آثار و علایمی از اعتیاد نمی دیدم. به قول معروف سرم را مانند کبک زیر برف کرده بودم تا چیزی را که انتظار ندارم با چشمانم نبینم.

به این موضوع هم فکر نمی کردم که آثار اعتیاد بلافاصله در چهره نمایان نمی شود. بالاخره بدون هیچ گونه تحقیقی درباره برادرزاده ام از دخترم خواستم با «فرزین» ازدواج کند. سونیا هم بدون تامل پاسخ مثبت داد و این گونه زندگی مشترک آن ها آغاز شد در حالی که با خود می اندیشیدم دختر بزرگم به خوشبختی رسیده است اما در زندگی او آشوب و ولوله ای به پا بود سونیا در همان روزهای آغازین زندگی مشترک متوجه اعتیاد همسرش به مواد مخدر صنعتی شده بود ولی به خاطر رعایت حال من از این موضوع چیزی نگفت.

فرزین که با مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر از حالت طبیعی خارج می شد بارها دخترم را زیر مشت و لگد گرفته و بدنش را با کمربند سیاه کرده بود به طوری که چند بار به خاطر کتک کاری های همسرش در بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد بستری شده بود. دخترم در طول سه سال زندگی مشترک همواره شکنجه های روحی و روانی و جسمی را تحمل می کرد ولی سخنی از آن چه بر او می گذشت به من نگفته بود تا شرایط بیماری من وخیم تر نشود برادرزاده ام نیز با سوءاستفاده از این موضوع او را بیشتر اذیت می کرد تا این که چند روز قبل وقتی فرزین بعد از مصرف مواد مخدر دخترم را با سیم داغ کرده و از منزل بیرون انداخته بود یکی از برادرانم متوجه ماجرا شده و سونیا را به منزل ما آورد.

من که در یک لحظه آثار کبودی روی صورت و چشمان پراشک دخترم را دیدم حدس زدم که ماجرای تلخی در زندگی او رخ داده است. این گونه بود که چند دقیقه بعد برادرم پرده از راز سه ساله دخترم برداشت و زندگی سراسر وحشت بار او را برایم بازگو کرد در این لحظه دخترم وقتی اشک های مرا دید دستانش را به گردنم حلقه زد و گفت: تاکنون به خاطر شما سکوت کردم اما حالا چیزی جز طلاق نمی خواهم. خلاصه با دخالت بستگان، دخترم مهریه و نفقه اش را بخشید و از فرزین طلاق گرفت اما فرزین در بیرون از محضر با تیغ به طرز وحشتناکی خودزنی کرد و راهی بیمارستان شد.

حالا هم من و دخترانم را تهدید به مرگ و اسیدپاشی می کند به طوری که می‌ترسم… شایان ذکر است به دستور سرگرد محمد ولیان (رئیس کلانتری پنجتن) اقدامات قانونی در این باره به عمل آمد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *