سه شنبه , ۲۹ ام اسفند ماه سال ۱۴۰۲ ساعت ۵:۳۴ قبل از ظهر به وقت تهران

آن روز شوم در اتاقم لباس به تن نداشتم که پسر عمه ام وارد شد

آرزو وقتی شنید باردار است به پسرعمه اش زنگ زد او آنچه را می شنید باور نمی کرد دنیا روی سرش خراب شد و به یاد آن روز شوم افتاد.

دختر جوان هیچکس را نداشت تا راه چاره ای پیدا کند و به او اعتماد داشته باشد تنها یکی از دوستانش بود که سنگ صبورش شد و از او خواست نزد پلیس برود.

وقتی روبروی مددکار اجتماعی بخش مشاوره پلیس نشست رنگ و رویی پریده داشت او به سختی می توانست حرفی بزند اما چاره ای نبود باید راهی پیدا می شد آرام گفت: من ۱۷ ساله ام و الان باردارم پدر بچه را می شناسم اما او حاضر نیست بپذیرد که پدرش است نمی دانم با این بی آبرویی چه کنم.

وی افزود:۴ ماه پیش پدرو مادرم به همراه برادرم به تهران سفر کردند تا برای برادرم که کاری در آنجا پیدا شده بود خانه ای اجاره کنند قرار شد من درخانه عمه ام بمانم ما رابطه خوبی با هم داشتیم همان روز اول پسرعمه ام در تماس با خانه مان گفت با ماشین به سراغم خواهد آمد تا نیازی به تاکسی نباشد.

وسایلم را جمع و جور کردم و منتظر ماندم فرزاد گفته بود نیم ساعت قبل از رسیدن تماس می گیرد بخاطر همین با لباس خانه منتظر ماندم اما برخلاف ادعایش او زنگ خانه را زد و من در را به رویش باز کردم او داخل آمد و در پذیرایی نشست و من به اتاق خوابم رفتم تا آماده شوم هنوز چند ثانیه ای نگذشته بود من لباسی به تن نداشته و در حال پوشیدن لباس بیرون بودم که ناگهان پسرعمه ام داخل آمد و به سمت من یورش برد هرچه التماس کردم گوش نداد و با ابراز محبت و در حالیکه جلوی دهانم را گرفته بود به من تجاوز کرد.

آرزو به گریه افتاد و ادامه داد: از آن روز فرزاد ابراز علاقه می کرد و من احساس کردم او با من ازدواج خواهد کرد بخاطر همین به او عشق ورزی می کردم تا اینکه متوجه شدم باردارم و بلافاصله به فرزاد زنگ زدم او ابتدا با مهربانی حرف زد و خواست به خانه عمه ام بروم اما وقتی شنید من از او باردارم لحن حرفهایش عوض شد و با تهدید خواست تا بچه را سقط کنم به او گفتم زود به خواستگاری ام بیاید خندید و گفت هیچ وقت با من ازدواج نخواهد کرد و او زن زندگی اش را انتخاب کرده و من فقط برای او هوس بودم.

دنیا روی سرم خراب شد حتی به خودکشی فکر کردم تا اینکه یکی از دوستانم خواست نزد پلیس بیایم.

با این ادعاها مشاوره پلیس همزمان با ارایه راهکارهای روانکاوانه پرونده ای مبنی بر تجاوز را در اختیار مقام قضایی قرار داد و فرزاد خیلی زود بازداشت شد و با وجود اصرار به بیگناهی وقتی شنید آزمایش دی ان ای رازگشا خواهد بود اقدام خود را وسوسه شیطانی دانست و پذیرفت به خواستگاری آرزو رفته و بدون اینکه کسی در جریان این تجاوز فریبکارانه قرار گیرد با آرزو ازدواج کند.

۳/۵ - (۱۴ امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *