پنجشنبه , ۹ ام فروردین ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۲:۰۲ بعد از ظهر به وقت تهران

عاقبت وحشتناک دوستی زن جوان با مرد سارق!

می دانستم کسی که با او دست دوستی داده ام از دزدان حرفه ای است که قبلا نیز به جرم سرقت روانه زندان شده بود اما این بار درحالی ترک نشین موتورسیکلت اوبودم که اطلاعی از سرقتی بودن آن نداشتم ولی همه شواهد و مدارک موجود مرا سارق نشان می دهد و کسی حرفم را باور نمی کند چرا که …

https://static3.mojnews.com/thumbnail/M5h1nGqxlZyF/ZRF7Lmw5ugQZ9M8xIGBQMqD9e54XxTUIZI1mWhJUOkv9-xhYBGKSxsNubOhGu0AP/%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D9%82+%D8%B2%D9%86.jpg

 

جوان ۲۱ ساله معتاد که مدعی بود مادرش مخارج زندگی اش را تامین می کند و او به خاطر رفت و آمدهای دوستان معتادش از محل کار اخراج شده است به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: ۱۳ سال داشتم که مهر و عاطفه پدری را از دست دادم. پدرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر صنعتی داشت به همین دلیل مدام با مادرم درگیر بود تا جایی که دیگر کاسه صبر مادرم لبریز شد و از پدرم طلاق گرفت. اما تامین هزینه های زندگی درحالی برای مادرم سخت شده بود که حضانت من و خواهر کوچک ترم را نیز به عهده داشت. به همین دلیل از شهرستان به مشهد مهاجرت کردیم و من با ترک تحصیل در مقطع راهنمایی در یک تعمیرگاه مشغول کار شدم تا کمک حال مادرم باشم که در منازل مردم کارگری می کرد تا این که روزی حین کار در تعمیرگاه دچار حادثه شدم و انگشتم آسیب دید این گونه بود که به پیشنهاد دوستانم و برای تسکین درد به مصرف مواد مخدر روی آوردم و خودم را بدبخت کردم. مدتی بعد با رها کردن تعمیرگاه به نگهبانی در مزارع کشاورزی یا ساختمان های در حال احداث مشغول شدم. آن جا دیگر آزادانه با دوستانم مواد مخدر مصرف می کردیم تا این که در همین روزها با دختر نوجوانی آشنا شدم و به طور پنهانی در مکان های خلوت با یکدیگر قرار ملاقات می گذاشتیم تا این که روزی فهمیدم در همین روابط شیطانی آبرو و حیثیت آن دختر را به بازی گرفته ام ولی آن زمان ۱۷ سال بیشتر نداشتم و از ترس و وحشت نمی دانستم در برابر این ماجرا چه رفتاری از خودم بروز بدهم به همین دلیل سعی کردم از آن دختر مدتی دوری کنم ولی آبروی خانوادگی او در خطر بود تا این که با شکایت خانواده اش با او ازدواج کردم و اکنون نیز صاحب یک فرزند دو ساله هستم با وجود این هر روز بیشتر در گرداب مواد مخدر صنعتی (کریستال) فرو می رفتم و از محل کارم نیز اخراج شده بودم. دیگر همه اوقاتم را با دوستان معتاد و خلافکارم می گذراندم تا این که یکی از دوستان سابقه دارم سراغم آمد و مدعی شد موتورسیکلت زیبایی خریده است و از من خواست تا با یکدیگر برای مصرف مواد مخدر نزد یکی از دوستانش در منطقه الهیه برویم.
«فرشید» قبلا به خاطر دستبرد به یک فروشگاه مواد غذایی دستگیر و روانه زندان شده بود اما فکر نمی کردم موتورسیکلت او نیز سرقتی باشد به همین دلیل سوار بر موتورسیکلت او به سمت ساختمان نیمه کاره ای حرکت کردیم که دوست فرشید نگهبان آن جا بود. در نزدیکی محل آن ساختمان در حال احداث من از ترک موتور پیاده شدم و از فروشگاهی در همان نزدیکی سیگار و آب میوه خریدم وقتی وارد اتاقک نگهبانی شدیم فرشید به سمت سرویس بهداشتی رفت که در پایین ساختمان قرار داشت ناگهان سروصدای چند نفر بلند شد که فریاد می زدند دزد موتور فرار کرد! آن جا بود که تازه متوجه شدم منظور آن ها فرشید است چند دقیقه بعد پلیس رسید ومرا که کنار موتور سرقتی بودم دستگیر کرد .مال باخته که همراه چند شهروند دیگر بود با ردیابی و پرس و جو از فروشنده مغازه ای که دقایقی قبل از او سیگار خریده بودم به محل ساختمان نیمه ساز آمده و با دیدن موتورسیکلتش با پلیس تماس گرفته بود ولی فرشید با دیدن چند نفر که به دنبال سرنشینان موتورسیکلت می گشتند از آن جا فرار کرده بود به همین دلیل پلیس مرا دستگیر کرد حالا هم کسی حرف مرا باور نمی کند و اصرار می کنند که باید آدرس فرشید را در اختیارشان بگذارم و …
شایان ذکر است به دستور سرهنگ توفیق حاجی زاده (رئیس کلانتری الهیه) این متهم توسط ماموران زبده تجسس کلانتری مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

۱/۵ - (۱ امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *