پنجشنبه , ۹ ام فروردین ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۱۵ بعد از ظهر به وقت تهران

پرواز ناتمام در پیرغیب

خانواده مهدی هنوز در شوکِ رفتن او هستند. باورشان ‌‌نمی‌شود که کوچک‌ترین پسرشان را از دست داده‌اند و دیگر‌ قرار نیست تصاویر و عکس‌های او را در آسمان ببینند.

پیش‌نویس خودکار

مهدی ۳۳ساله اهل سیرجان، جمعه بعدازظهر در سایت هوایی این شهر در سانحه‌ای جانش را از دست داد. او سوار بر پاراگلایدر پس از چند دقیقه پرواز با صخره‌ای سنگی برخورد کرد و در دم جان باخت. هرچند علت این حادثه هنوز به‌طور دقیق اعلام نشده، اما به گفته شاهدان، مهدی قبل از برخورد با صخره ارتفاع پروازی‌اش به‌شدت کاهش پیدا کرده بود و هر چقدر هم تلاش کرد تا بر اوضاع مسلط شود، موفق نشد و درنهایت هم با صخره‌های سنگی اطراف سایت برخورد کرد و در دم جان باخت.
آن‌طور که یکی از دوستان نزدیک مهدی به « شهروند» می‌گوید، او از چهار‌سال پیش پرواز را شروع کرد. او در خلال این سال‌ها در پرواز با پاراگلایدر حرفه‌ای شده بود. مهدی اولین پروازش را در سایت پیرغیب سیرجان انجام داد و در همین سایت هم به آخر خط رسید. این پسرجوان که تقریبا هم‌سن‌و‌سال مهدی است، چندسالی را با هم پرواز می‌کردند: «نمی‌دانم آن روز آن بالا چه اتفاقی افتاد؛ من در سایت بودم که مهدی پرید، با چشم او را دنبال می‌کردم فکر می‌کنم چترش ریخت. این اصطلاح بین پاراگلایدرسوارها مرسوم است. در واقع یک ‌نوع خلأ ایجاد می‌شود که باعث کاهش شدید ارتفاع و درنهایت هم به سقوط منجر می‌شود. مهدی آن روز دوبار با این مشکل مواجه شد، بار اول موفق شد شرایط را کنترل کند، اما مرتبه دوم ارتفاع زیادی از دست داد و با سرعت به دیواره صخره‌ای برخورد کرد و جانش را از دست داد. آن روز هوا هم‌ خراب نبود، سرعت و جهت وزش باد هم‌ طوری نبود که بتواند خطرساز شود.» او ادامه می‌دهد: «دراین چندسالی که کنار مهدی بودم، پروازهای زیادی با هم داشتیم. او یکی از حرفه‌ای‌های این کار بود، تجربه شرایط سخت‌تر از این را هم داشت. چندباری هم در موقعیت‌های خطرناکی قرار گرفتیم، اما مهدی کارش را بلد بود و من هم از او چیزهای زیادی یاد گرفتم. باورم نمی‌شود که حالا دیگر کنارم نیست».
حالا سه‌روز از آن حادثه گذشته و پیکر مهدی در آرامستان شهر سیرجان آرام گرفته است. پدر و مادر این جوان پاراگلایدر سوار شب و روز گریه می‌کنند و از سرنوشت تلخی که برای فرزندشان رقم خورد، زجر می‌کشند. مهدی کوچک‌ترین پسر خانواده بود. سه خواهر و دو برادر مهدی هم این روزها در غم از دست‌دادن برادرشان حال و روز خوبی ندارند و حسرت روزهایی را می‌خورند که مهدی سرحال و باانرژی کنارشان بود. یکی از برادرهایش با اینکه شرایط روحی مناسبی نداشت، برای چند دقیقه‌ای با «شهروند» هم‌کلام شد: «من خانه خودم بودم که با موبایلم تماس گرفتند، اول گفتند که پایش شکسته اما وقتی به بیمارستان رسیدم، پیکر بی‌جان مهدی را نشانم دادند.» آن‌طور که این برادر داغدار می‌گوید، خبر مرگ مهدی به پدر و مادر و اعضای خانواده‌اش سخت‌ترین کاری بوده که در عمرش انجام داده، مخصوصا اینکه مهدی با پدر و مادرم زندگی می‌کرد، آنها هم خیلی زیاد به او وابسته بودند، تقریبا همه کارهای خانه را انجام می‌داد. در این چند روز مادر مهدی چندبار به بیمارستان منتقل شده، فشارخونش مدام بالا و پایین می‌رود، آن‌قدر گریه کرده که دیگر صدایش گرفته. پدرمهدی هم حال بهتری ندارد، او هم پسرجوانش را خیل دوست داشت: «کار برادرم نصب دوربین مداربسته و اسپورت‌کردن ماشین بود، تقریبا هفته‌ای دو تا سه‌روز پدرم را به محل کار خودش می‌برد، با اینکه اختلاف سنی داشتند، اما با هم رفیق بودند. از روز جمعه تا الان پدرم فقط چند کلمه صحبت کرده. ما نگران حال او هم هستیم، سن‌وسالی از او گذشته و مشکل قلبی هم دارد. مرگ مهدی کل زندگی ما را زیرورو کرد. خانواده ما دیگر هیچ‌وقت مثل قبل نمی‌شود.»/روزنامه شهروند

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *