سه شنبه , ۲۹ ام اسفند ماه سال ۱۴۰۲ ساعت ۶:۴۴ قبل از ظهر به وقت تهران

وحشت از زنی با عینک دودی و ماسک!

وقتی شنیدم بهای طلا خیلی افزایش یافته است، به طوری که هر گرم آن را بیش از یک میلیون تومان می خرند، دوباره وسوسه شدم گوشواره های دختربچه های خردسال را سرقت کنم در حالی که هنوز مدت زیادی از دو سال زندان تعلیقی ام به خاطر سرقت طلاجات کودکان نمی گذشت و …

وحشت از زنی با عینک دودی و ماسک!

این ها بخشی از اظهارات زن ۲۸ساله سابقه داری است که با تلاش نیروهای کارآزموده تجسس کلانتری سپاد مشهد پس از دستبرد به گوشواره های دختر شش ساله به دام افتاد. این زن که با زدن عینک دودی و ماسک بهداشتی چهره اش را پنهان می کرد تا توسط کودکان شناسایی نشود، درباره داستان زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: ۱۶ساله بودم که با «صادق» ازدواج کردم و چند روز بعد از برگزاری مراسم عقدکنان متوجه شدم که همسرم به موادمخدر اعتیاد دارد اما اهمیتی به آن ندادم چون پدر و مادر خودم و پدر نامزدم هم معتاد بودند. خلاصه بعد از آغاز زندگی مشترک زمانی که همسرم بساط موادمخدر را برای خودش و بستگان مان پهن می کرد، من هم به بهانه سرماخوردگی یا سردرد در کنار آن ها مصرف می کردم تا این که همسرم برای تامین هزینه های اعتیاد در حالی دست به خرده فروشی موادمخدر زد که من هم آلوده مواد افیونی شده بودم. او چند بار دستگیر شد اما باز هم به کارهای خلافش ادامه داد و از سوی دیگر، به مصرف مواد صنعتی روی آورد. بالاخره آخرین بار هنگام حمل مقداری «کراک و کریستال» دستگیر و برای ۱۰سال روانه زندان شد. من که دیگر نمی توانستم مخارج زندگی ام را تامین کنم، ابتدا به مصرف مواد مخدر صنعتی پرداختم که همسرم قبل از دستگیری در منزل جاسازی کرده بود. به همین دلیل من هم آلوده مواد مخدر صنعتی شدم ولی تامین هزینه های اعتیاد برایم دشوار بود تا این که با دیدن گوشواره های دختری که مشغول بازی بود وسوسه شدم و با این ترفند که گوشواره های قشنگی داری من هم می خواهم برای دخترم عین گوشواره های تو را بگیرم، آن ها را سرقت کردم و به یک طلافروشی فروختم. وقتی دیدم به راحتی پول خوبی گیرم آمد، به دنبال دختران کوچک در کوچه و خیابان می گشتم که گوشواره یا النگو داشتند، ولی سال گذشته ماموران تجسس کلانتری سپاد مرا شناسایی کردند و زمانی که قصد سرقت گوشواره های یک کودک را داشتم، دستگیر شدم. دادگاه مرا به دو سال زندان محکوم کرد اما بالاخره با گریه و زاری و التماس، در حالی از شاکیانم رضایت گرفتم که یکی از بستگانم با کمک خیران خسارت های شاکیان را پرداخت کرد. این گونه بود که دادگاه زندان مرا برای مدت دو سال تعلیق کرد. وقتی از زندان آزاد شدم دوباره مصرف مواد را شروع کردم و باز هم روزهای تلخ گذشته تکرار شد. این بار با مردی آشنا شدم که قرار بود از من حمایت کند و سرپناهم باشد، در حالی که از اعتیادم خبر نداشت. از سوی دیگر نیز برای گرفتن طلاق از همسرم اقدام کردم تا حداقل به دنبال سرنوشت خودم بروم. با آن که آن مرد جوان منزلی در حاشیه شهر برایم اجاره کرده بود اما باز هم هزینه های سنگین موادمخدر مرا به سوی سرقت طلاهای کودکان کشاند چرا که شنیده بودم بهای طلا از یک میلیون تومان هم فراتر رفته است. به همین دلیل ماسک بهداشتی و عینک دودی تهیه کردم تا هنگام سرقت شناسایی نشوم. چهره ام را به طور کامل پوشاندم و به منطقه میدان بار سپاد آمدم. در یکی از کوچه های بولوارشقایق حرکت می کردم که چشمم به دختر کوچکی افتاد که گوشواره های او از دور برق می زد، او مشغول بازی بود و توجهی به اطرافش نداشت. به آرامی نزد او رفتم و با خوش رویی و چرب زبانی خودم را دوست مادرش معرفی کردم. از قبل گوشواره های بدلی زیبا و بزرگ تر خریده بودم به طوری که برای هر کودکی وسوسه انگیز بود! خلاصه در حالی که گوشواره های بدلی را به آن دختر نشان می دادم، به او گفتم این گوشواره های زیبا را برایت خریده ام! و با این ترفند گوشواره های طلایش را بیرون آوردم و گوشواره های بدلی را به او دادم اما در همین هنگام زنی از یک منزل بیرون آمد و آن دختر که او را «مامان» صدا می زد، به طرفش دوید. من هم سراسیمه از آن جا گریختم و به بهانه نوشیدن آب وارد بنگاه املاک شدم و مادر آن دختر که در تعقیبم بود مرا گم کرد اما روز بعد زمانی که قصد خروج از منزلم را داشتم باز هم توسط ماموران تجسس دستگیر شدم و حالا باید علاوه بر مجازات سرقت طلاهای کودکان، محکومیت دو سال حبس تعلیقی را تحمل کنم اما ای کاش …
شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری(رئیس کلانتری سپاد) تلاش نیروهای تجسس برای واکاوی جرایم احتمالی دیگر این زن ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

۵/۵ - (۱ امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *