امیرحسین مدرس از جمله مجریان موفق کشورمان است که در کنار مجری گری به بازیگری نیز می پردازد, ماهنامه دیده بان گفت و گویی خواندنی با این مجری محبوب و همسر محترمشان انجام داده است که در ادامه مشاهده می کنید.
امیرحسین مدرس بازیگر و مجری کشورمان چندین سال پس از جدایی از همسرش اولش, با بهار بهارمست ازدواج کرده است. درادامه مصاحبه این زوج هنرمند را خواهید خواند.
مهم نیست چند ماه، سال یا دهه است که او را از طریق بازی ها، اجراهایش یا حتی صدای زیبای او دیده یا شنیده ایم. مهم این است که حضور او را تجربه کرده ایم و گویی او را از دوران کودکی مان می شناسیم و خاطرات مان با کارهایش گره خورده است؛ مردی با تفکری عمیق و طمأنینه ای وصف نشدنی که معاشرت با او برای ما آموزنده خواهد بود؛ نه به دلیل بازیگر یا موزیسین بودنش و نه تمامی القابی که تا به حال دریافت داشته بلکه به دلیل هنردوستی و هنرشناس بودن. صحبتی داریم گرم و اختصاصی با امیرحسین مدرس و همسر هنرمندشان بهار بهارمست.
شما پتینه کار می کنید. به ما توضیح می دهید که چگونه این کار را شروع کردید؟
– در هر زمینه هنری که کار می کردم، بدم نمی آمد ولی مشتاق هم نبودم. آخرین کاری که شروع کردم همین کار الانم است. یعنی همین کهنه کاری و پتینه کاری است که واقعا این کار را دوست دارم.
این کهنه کاری و پتینه کاری چیست؟
– در کهنه کاری روی چوب های خام یا کارهایی که قبلا انجام شده، روی وسایل خانه که بلااستفاده هستند یا قابل استفاده هستند ولی دوست دارند رنگ و طرحش تغییر کند، این کار صورت می گیرد. سمباده کاری اینها را انجام می دهیم و شروع می کنیم خودمان یک رنگ را روی آن می زنیم. از رنگ های کهنه استفاده می کنیم. تکنیک کارم به گونه ای است که رنگ های قدیمی را دوست دارم و باعث می شود کار حالت کهنگی خود را داشته باشد. الان خیلی ها رنگ های روشن می زنند و روی رنگ های روشن کار می کنند.
چه چیزی باعث این علاقه شده است؟
– درست نمی دانم ولی احساس می کنم کارهای مردانه را بیشتر دوست دارم که خیلی از خانم ها شاید نتوانند انجام دهند. کارهای کهنه کاری را خیلی ها انجام می دهند ولی روی سینی و چوب های کوچک نه، کارهای بزرگ. من روی میز تحریر، میز تلویزیون و صندلی کار می کنم. کارگاه من داخل خانه است.
کارهای تان را در نمایشگاه خاصی گذاشته اید یا نه، برای فروش این کار را انجام می دهید؟
– فعلا که فروش نداشتم یعنی تمام کارهایم را دارم و آنها را برای نمایشگاه آذر ماه آماده می کنم. در کنار ما آقای مدرس هم هستند که خط های خود را ارائه می دهند. ما با خانم عدالت جو یک نمایشگاه تلفیقی گذاشته ایم که کارهای مان همه به هم ربط دارند. این کارها در فرهنگسرای نیاوران در آذر ماه به نمایش گذاشته خواهند شد.
اگر بخواهند ارتباط بگیرند با چه شماره ای می توانند تماس بگیرند؟
– کمپین اینستاگرام داریم چون برندی که انتخاب کرده ایم «رنگ طرب» که اسم نمایشگاه هم رنگ طرب است.
رنگ طرب به چه معنا است؟
– این انتخاب امیرحسین بوده است.
چرا این اسم را انتخاب کرده اید؟
– مدرس: رنگش که مشخص است یعنی با رنگ سروکار دارد، طرب هم به معنای شادی و سرزندگی و شادابی است.
چون هر سه نفر در آن جمع هستید، کارهای تان متفاوت است یا در یک قالب هستند؟
– نه، همه در یک قالب هستند. اگر در کارها دق۵ت کنید همان شادی که می گوید را می بینید که کاملا احساس می شود. من خیلی کارهای کهنه کاری دیده ام ولی مشخص است که فکر روی کارها نبوده است و فقط برای فروش این کار را کرده اند.
این ایده ها را از کجا می آورید؟
– من چون نوستالژی بچگی ام را دارم از وسایل قدیمی یک چیزهایی در ذهن دارم و هنوزم به این چیزها علاقه مند هستم. این سلیقه شخصی آدم است که هنر را چگونه انجام دهد. من در هر کاری وسواس دارم و می خواهم کار را به نحو احسن انجام دهم. دوست ندارم اگر کسی کارهایم را دید، ایراد بگیرد. من خیلی وقت ها رنگ را آماده می کنم و از امیرحسین سوال می کنم که آیا این رنگ خوب است. من وقتی ببینم کارم حس خوبی به کسی منتقل می کند خوشحال می شوم. اگر کسی نظری داشته باشد ایده اش را می پذیرم.
امیرحسین مدرس و همسرش بهار بهارمست
زندگی با همسر بازیگر و کسی که در عرصه هنر است، چگونه است؟
– اول سخت بود. کسانی که با آنها ارتباط داشتم دوستانم بودند و زندگی با آنها نداشتم که بخواهم یکسری چیزها را از نزدیک ببینم. به همین دلیل چهار پنج ماه اول خیلی برایم سخت بود. خود امیرحسین خیلی به من کمک کرد که با سختی های کارش آشنا شوم.
او اعتماد را برای تان به وجود آورده است؟
– اعتماد را داشتم ولی در خیلی زمینه ها چون آدم نمی داند، مثلا یک فیلمبرداری می رفت ۱۲ ساعت طول می کشید. با یکی از بچه ها صحبت می کردم و می گفتیم ۱۲ ساعت، می گفتند مگر می شود؟ گفتم ممکن است وقت کم هم بیاید. وقتی خودم سر فیلمبرداری حاضر می شوم و می بینم که یک پلان چند بار تکرار می شود، جابجایی دوربین ها، آماده سازی صحنه خیلی زمان بر است یا اینکه گریم ها خیلی طولانی می شود. من خیلی این چیزها را ندیده بودم ولی وقتی از نزدیک رفتم دیدم و با سختی کار آشنا شدم، بهتر با این موضوع کنار آمدم.
الان دوست دارید کافی شاپ با هم بروید؟
– الان همه جا با هم می رویم.
این اذیت تان نمی کند که وقتی در یک رستوران یا مکان عمومی هستید، برای عکس گرفتن می آیند؟
– هر کسی دوست دارد زمان هایی را در بیرون راحت باشد ولی به هر حال عادت کردم. ما اولین سفری که رفتیم شمال بود. خیلی ها برای عکس گرفتن می آمدند. دوست داشتیم در سفر اول مان در خلوت خودمان باشیم. بعضی جاها عصبی می شدم و به امیرحسین می گفتم بگو نمی توانم ولی دیدم واقعا نمی تواند.
بدترین و بهترین اخلاق آقای مدرس چه اخلاقی است؟
– خوب ترین زیاد دارد. خوبی هایش آنقدر خوب است که نمی توانم انتخاب کنم.
اگر بخواهید از او انتقاد کنید چه می گویید؟
– اتفاقا این چیزی که گفتید دیروز یک نفر سوال کرد، گفتم خیلی ریلکس است. خیلی جاها می گویند خانم ها دیر آماده می شوند ولی من کیف دستم دم در ایستاده ام ولی امیرحسین خیلی ریلکس از این اتاق به آن اتاق می رود. سر فرصت عینک را به چشم می زند و من همین طور او را تماشا می کنم. موبایل را از جایش بر می دارد. دوباره به اتاق می رود. ایلیا می گوید الان دیگر بابا می آید، می گویم نه الان دوباره به آن اتاق می رود. خیلی کم پیش می آید امیرحسین جلوی در آماده منتظر بماند.
تا به حال به آقای مدرس گفتید که دیگر نمی خواهید اجرا کند؟
– نه؛ حرفه ایشان بازیگری و اجرا است پس نمی توانم این حرف را بزنم چون سال ها در این حرفه بوده اند. علاقه داشته اند که رفته است. شاید برنامه هایی که داشته مشورت کردیم. پیش آمده فیلمنامه را می خوانم که نظرم را بدهم. در بعضی جاها گفته ام کار را انجام ندهی بهتر است یا کاری بوده که می توانسته مرا متقاعد کند رفته است.
آقای مدرس اهل آشپزی هستند؟ آخرین غذایی که درست کردند چه بوده است؟
– بله. این چند وقت درست نکرده است. یادم نیست. فکر کنم آبگوشت بود.
پس درست می کنند؟
– خیلی؛ کلا دستپخت شان خوب است.
چون اهل سفر هستید، کدام شهر یا کشور را دوست دارید بروید ولی هنوز نرفته اید و دوست دارید پیشنهادش را به آقای مدرس بدهید یا شاید هم پیشنهاد داده اید ولی هنوز نرفته اید؟
– در کشور های خارجی دوست دارم به ایتالیا و ارمنستان بروم. جاهایی که معماری های خاص خود را دارد.
خیلی جالب است که شما هم به معماری علاقه دارید و خانه های قدیمی را دوست دارید. چیدمان و دکوراسیون خانه تان هم قدیمی است یا نه؟
– ما سعی کردیم یک مقداری سنتی تر رفتار کنیم ولی خوب به هر حال در هر خانه ای یک سالن پذیرایی و نهارخوری پیدا می شود. یک قسمتی را ما برای خودمان درست کردیم که تخت سنتی گذاشته ایم. یکسری چیز داریم که به حال و هوا بخورد ولی کلا دوست داریم در یک خانه قدیمی زندگی کنیم. آپارتمان نشینی نباشد.
اصلا اگر زمانی بخواهیم خانه بخریم قطعا یک خانه قدیمی را خریداری می کنیم که بازسازی شود. حتی الان برای کرایه هم من دوست دارم خانه قدیمی بازسازی شده بگیریم. الان هم فضایی در خانه ما هست اگر کسی به خانه ما بیاید خیلی تفاوتی بین جای مبلمان و بافت سنتی حس نمی کند. یک جور پیوند با یکدیگر دارند. فضای گرم با روح و راحتی دارد.
بعضی از خانه ها به قول شما روح دارد و به انسان انرژی می دهد و در آن احساس راحتی داری. رنگ هایی که دارد، آدم را جذب می کند. چقدر به طالع بینی اعتقاد دارید؟
– خیلی ندارم.
اگر قرار باشد یک خبر خوش به شما بدهند چه خبری می تواند باشد؟
– خبر خوش این است که خانه بخریم.
آقای مدرس شما به بن بست اعتقاد دارید؟
– سوال خیلی کلی است من هم مجبور می شوم جواب کلی بدهم. بن بست وجود دارد و انسان جاهایی به بن بست می رسد ولی به اعتقاد من اگر آدم واقعا اهل پیدا کردن راه باشد، حداقل کاری که می تواند انجام دهد یک دیواری پیدا کند و از آن بالا برود و از پشت بام ها به خیابان اصلی برود. من نگاهم این است. زندگی به ما درس های زیادی داده است.
شما از زندگی چه درسی گرفته اید؟ یا اگر بخواهید چیزی را درست کنید یا جایی از کارتان اشتباه بوده و از آن درس گرفته اید و بخواهید به ما انتقال دهید.
– مهم ترین چیزی که من دریافت کردم این است که آدم نباید خیلی آرزوهای بلند داشته باشد، به این دلیل که عمر انسان محدود است و در این عمر محدود انسان نمی تواند به همه چیز برسد. بنابراین باید سعی کند در مسیر تا جایی که فکر می کند می تواند حرکت کند، تلاش خود را بکند. دیگر اینکه شتابزدگی افت زندگی است. این شتابزدگی شقوق مختلفی می تواند داشته باشد.
زود تصمیم گرفتن. البته این خیلی با مقوله ای که آدم باید در لحظه تصمیم بگیرد فرق دارد و الزام دارد که تصمیم درستی بگیرد ولی در جریان زندگی عادی این زود تصمیم گرفتن، زود قضاوت کردن، من هیچ وقت در مورد احدی زود قضاوت نمی کنم. به این دلی لکه آدم باید اول خودش را اصلاح کند و آنقدر آدم کم و کسر دارد که بعد باید به قول سعدی در پوستین خلق بیفتد.
این است که من یکی از آفت های زندگی را شتابزدگی می دانم و باور عمیقی دارم به این که بر اساس تجربه این درس را به دست آورده ام که هر چیزی یا اتفاقی یا رخدادی چه خوب چه بد، ساعتی دارد که باید برسد و آن ساعت اگر هنوز نرسیده باشد آن اتفاق با خود کشتن هم نمی افتد. زمان باید برسد. اینها مهم ترین نکته هایی است که می توانم ساعت ها در موردشان حرف بزنم. فلسفه برای شان دارم و به اصطلاح پایه و اساس دارند که می توانم آنها را شرح بدهم و از این طریق می توانم به چیزهای دیگری برسم.
بدترین استعداد آقای مدرس چیست؟
– کار فنی را بلد نیستم. ماشین من داخل خیابان خراب شود، همانجا می گذارمش. پنچر هم شود همین کار را انجام می دهم.
مطمئنا دلشاد کردن یکدیگر برای تان خیلی مهم است. آخرین کادویی که گرفتید چه بوده است؟ کادویی که خوشحالش می کند چیست؟
– بهار خیلی آدم پیچیده ای نیست. این طور نیست که مثلا بگویم این لیوان خوشحالش می کند. گاهی وقت ها زینت آلات بوده، عطر و گاهی وقت ها چیزی که احتیاج داشته، مانتو بوده است. من خودم خیلی دقت می کنم. اتفاق افتاده بارها تنها بیرون رفته ام یا سفر بودم، آنجا چیزی را دیده ام و دیدم به درد بهار می خورد و آن را پسندیده ام.
بلافاصله عکسش را فرستاده ام و گفته ام بهار من این را برایت پسندیده ام. می خواهی برایت بیاورم، به درد کارت می خورد؟ سعی می کنیم هم بهار هم من چیزهایی را به هم کادو بدهیم که کاربردی هستند. یعنی استفاده ای داشته باشد چه شخصی و چه عمومی. آخرین بار هم که کادو دادیم هفته پیش بود که رفتیم و زینت آلات گرفت.
بدترین شایعه ای که در مورد خودت شنیده ای، چه بوده است؟
– شایعه زیادی نبوده است ولی خیلی جاها خوانده ام که امیرحسین قبل از اینکه همسر اولش را طلاق بدهد وارد رابطه دیگری شده است در صورتی که سال ها بعد از ازدواج اول مان تنها بوده ام. ازدواج اولم ۱۲ سال طول کشید که ۶ سال بعد از جدایی ازدواج کردم.