چهارشنبه , ۵ ام اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۲۲ قبل از ظهر به وقت تهران

«مربی» زیر تخت دختر ۱۷ ساله به دام افتاد

یک مربی در مشهد که با وسوسه های شیطانی دست و پنجه نرم می‌کرد، پس از دیدارهای حضوری با دختر ۱۷ ساله ، درحالی توسط پدر و مادر این دختر به دام افتاد که زیر تخت پنهان شده بود!

https://img9.irna.ir/old/Image/1398/13980207/83293792/N83293792-72991577.jpg

به گزارش  خراسان، ماجرای این پرونده حیرت انگیز و تاسف بار از آن جا در دستور کار پلیس مشهد قرار گرفت که چند روز قبل مردی هراسان و عصبانی با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و در حالی که صدایش از شدت عصبانیت به لرزه افتاده بود، گفت: این مربی به قصد اغفال دخترم وارد منزلمان شده بود که او را زیر تخت یافتیم! در پی اعلام این گزارش و با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع بلافاصله گروه زبده ای از نیروهای اطلاعات و تجسس کلانتری میرزا کوچک خان مشهد با صدور دستوری از سوی سرهنگ محتشمی (سرپرست کلانتری) در کنار نیروهای گشت انتظامی وارد عمل شدند و به تحقیق در این باره پرداختند. مربی ۴۶ ساله که توسط پدر و مادر دختر نوجوان از زیر تخت خواب بیرون کشیده شده بود، درحالی تحویل پلیس شد که ادعا می کرد پدر «ب» (دختر نوجوان) مرا تا لحظه تحویل به پلیس کتک زده و تهدید به مرگ کرده است وحتی مدعی بود که دخترش هم اگر به خانه بازگردد او را می کشد!
بنابر گزارش خراسان، این مربی ۴۶ ساله که «الف- ن» نام دارد با صدور دستور ویژه ای از سوی قاضی سید جواد حسینی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت چرا که این پرونده از اهمیت و حساسیت خاصی برخوردار بود.
این مربی که متاسفانه اسیر وسوسه های خارج از عرف شده بود، در حالی که بیان می کرد هیچ گونه سابقه اعتیاد یا بیماری روحی و روانی ندارد، درباره ماجرای ارتباط با دختر نوجوان گفت: «ب» اهل مطالعه بود و به همین دلیل او را برای عضویت در یکی از کتابخانه های مهم مشهد ضمانت کردم تا بتواند به مطالعاتش ادامه بدهد. در این میان گاهی کتاب هایی را که متعلق به خودم بود نیز به او امانت می دادم تا این که آرام آرام رابطه ای عاطفی و احساسی بین ما شکل گرفت به طوری که او دیگر به منزل ما رفت و آمد داشت و خودش را به همسرم نزدیک کرد و روابط صمیمانه ای بین آن ها برقرار شد.
من که از عاقبت این رابطه احساسی به شدت می ترسیدم چندین بار با جدیت تصمیم به قطع رابطه با این دختر ۱۷ ساله گرفتم اما او می گفت: اگر به دیدارش نروم، از خانه فرار می کند یا دست به خودکشی می زند! با وجود آن که او را قلبا دوست داشتم اما سعی کردم آرام آرام از خودم دور کنم تا دست به کار خطرناکی نزند! مدتی از این ارتباط می گذشت تا این که برای گرفتن یکی از کتاب هایم که نزد «ب» امانت بود، به در منزلشان رفتم! درحالی که مشغول گفت وگو بودیم ناگهان «ب» صدای موتورسیکلت پدرش را شنید و از من خواست به داخل خانه بروم تا پدرش مرا نبیند! من هم از ترس به منزل آن ها رفتم ولی «ب» با نگرانی فریاد زد که مادرم نیز همراه پدرم است من هم به طبقه بالای منزلشان رفتم و پنهان شدم که متاسفانه پدر و مادرش مرا پیدا کردند و در حالی که از زیر تخت خواب بیرون کشیده بودند، کتکم زدند و تهدید به مرگ کردند! بعد از آن هم با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتند و مرا به همراه دخترشان تحویل نیروهای انتظامی دادند!
این مرد ۴۶ ساله که بنا به ادعای دختر نوجوان مربی او بوده است، در ادامه اظهاراتش افزود: آن دختر بیش از اندازه به من وابسته بود تا حدی که من از مادر او خواستم بگذارند این دلبستگی و وابستگی کم کم از بین برود! ولی مادر او می گفت: به تو هیچ ربطی ندارد!خلاصه من و «ب» از طریق تلفن در ارتباط بودیم و او احوال مرا می پرسید اما با وجود آن که می دانست همسر و فرزند دارم همواره می گفت: «تو را دوست دارم و می خواهم همسرت باشم!»
من هم می ترسیدم که اگر به طور ناگهانی ارتباطم را قطع کنم، اتفاق بدی بیفتد و عذاب وجدان بگیرم به همین دلیل سعی می کردم کم کم او را از خودم طرد کنم! اما این وابستگی و دلبستگی هرلحظه بیشتر می شد و من هم احساس دین بیشتری می کردم!
وی در پایان ادامه داد: با همسرم رابطه معمولی داشتم ولی از روزی که متوجه ارتباط من و «ب» شد اوضاع کمی به هم ریخت!
گزارش خراسان، حاکی است: پس از بررسی‌ها و انجام تحقیقات گسترده، این مربی ۴۶ ساله با صدور دستوری از سوی قاضی علی اکبر صفائیان (رئیس شعبه ۱۱۸ دادگاه کیفری ۲ خراسان رضوی) روانه زندان شد و پرونده در مراحل دادرسی قرار گرفت.

امتیاز دهید!

۲ دیدگاه‌ها

  1. با توجه به گسترش سرسام آور فساد و فحشا و خیانت زناشویی و طلاق و اعتیاد به مواد مخدر و الکل و سرگشتگی هویتی و بیماری های روحی و روانی و تجاوز جنسی و فروپاشی اخلاقی جامعه بهتر است که یک وزارتخانه کوچک و چابک با نام وزارت سلامت رفتاری و مقابله با آسیب‌های اجتماعی تاسیس شود.

  2. این دروغ ها و خالی بندی ها رو الکی چرا مینویسی؟

    تو اختلال روانی داری و باید به روانپزشک و تیمارستان بروی .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *