پنجشنبه , ۹ ام فروردین ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۵۹ قبل از ظهر به وقت تهران

دختر ۲۵ ساله ای که به امید ازدواج تن به رابطه خیابانی داد!

فکر نمی کردم یک آشنایی خیابانی این گونه زندگی و آینده ام را تحت تاثیر قرار دهد. آن روزها من به قصد ازدواج با جوانی هم سن و سال خودم ارتباط برقرار کردم اما نمی دانستم این روابط پنهانی مرا به گرداب فلاکت و بدبختی می افکند به گونه ای که…

پیش‌نویس خودکار

دختر ۲۵ ساله ای که برای پیشگیری از یک رسوایی بزرگ دست به دامان قانون شده بود تا از شر مزاحمت های دوست پسرش رهایی یابد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سیدی مشهد گفت: فرزند سوم یک خانواده پنج نفره هستم که تا مقطع دیپلم تحصیل کرده ام اما بعد از پایان تحصیلاتم سخت گیری های خانواده ام درباره رفت و آمدهای من زیادتر شد به طوری که حتی نمی‌توانستم با دوستانم به پارک بروم یا ساعتی را با آن ها بگذرانم. این مسائل فشارهای عاطفی زیادی را به من وارد می کرد به همین دلیل همواره سعی می کردم به نوعی از محیط خانه دور بمانم. در این شرایط بود که حدود سه سال قبل در خیابان با «بهزاد» آشنا شدم. آن روزها برای سرگرمی و هیجان این رابطه شکل گرفت ولی آرام آرام به او علاقه مند شدم و به امید تشکیل یک زندگی مشترک به این ارتباط پنهانی ادامه دادم. دیگر وابستگی شدیدی به بهزاد پیدا کرده بودم و همه آینده ام را در کنار او می دیدم. از آن روز به بعد به بهانه های مختلفی از خانه بیرون می رفتم و با بهزاد قرار می گذاشتم. آن قدر با یکدیگر صمیمی شده بودیم که در مکان های مختلف با هم سلفی می گرفتیم و هنگامی که در محلی خلوت نیز یکدیگر را ملاقات می کردیم او مرا وادار می کرد تا با وضعیتی نامناسب و با پوشش زننده تصاویری از من به عنوان یادگاری برای آینده بگیرد من هم که خام حرف های او می شدم و او را شوهر خودم می دانستم اجازه می دادم تا این تصاویر را با گوشی تلفن همراهش از من بگیرد. این در حالی بودکه هیچ کس از اعضای خانواده ام در جریان این ارتباط مخفیانه نبودند و تنها خواهر بزرگ ترم را درجریان موضوع قرار داده بودم تا با کمک او بتوانم نقشه های خروج از خانه را برای دیدار با بهزاد اجرا کنم. خواهرم نیز که فکر می‌کرد بهزاد قصد ازدواج با مرا دارد مرا همراهی می‌کرد تا این که بعد از گذشت دو سال از این ماجرا به رفتار و حرکات بهزاد مشکوک شدم. او فقط از من سوءاستفاده می کرد و حرفی از ازدواج نمی زد به گونه ای که احساس می کردم فقط طعمه هوسرانی هایش شدم. او دیگر علاقه ای به من نداشت و درگیر ماجراهای دیگری شده بود. وقتی چشمانم را باز کردم و از حالت عشق و عاشقی بیرون آمدم تازه فهمیدم که بهزاد نه تنها به من خیانت می کند بلکه دچار مشکلات اخلاقی زیادی است. او علاوه بر من با تعداد دیگری از دختران هم سن و سالم نیز ارتباط داشت و حتی با برخی از دوستان خودم خلوت می کرد. وقتی به این ارتباط های خیابانی او پی بردم تازه متوجه شدم که در یک گرداب فساد افتاده ام  و آینده ام را به تباهی کشانده ام.
این بود که نزد بهزاد رفتم و به او گفتم که دیگر نمی خواهم به این ارتباط خیابانی ادامه بدهم؛ اما بهزاد وقتی حرف های مرا شنید تهدیدم کرد که دیگر نمی گذارد من با کسی ازدواج کنم اگرچه آن روز حرف هایش را جدی نگرفتم ولی او با خواهرم تماس گرفته و او را نیز تهدید کرده بود که اگر به ارتباطم ادامه ندهم آینده ام را نابود می کند. او آن قدر از انتشار تصاویر خصوصی ام در فضاهای مجازی گفته بود که خواهرم از شدت نگرانی دست و پایش می لرزید، با وجود این من تصمیم خودم را گرفته بودم و نمی خواستم بار دیگر طعمه هوسرانی های او باشم اما از آن روز به بعد بهزاد به همراه دوستانش من و خواهرم را تعقیب می کردند و همواره در اطراف منزلمان پرسه می زدند یا از طریق تلفن برای من و خواهرم ایجاد مزاحمت می کردند. در یک دو راهی وحشتناک قرار گرفته بودم از سویی می دانستم بهزاد نه تنها قصد ازدواج با مرا ندارد و دارای مشکلات اخلاقی است بلکه فقط به خاطر هوسرانی هایش مرا دوباره به دام خودش می کشاند از سوی دیگر نیز می ترسیدم خانواده ام در جریان این ارتباط مخفیانه قرار بگیرند یا تصاویری را که در کنار بهزاد گرفته ام در فضاهای اجتماعی ببینند و رسوایی بزرگی به بار بیاید. این گونه بود که با همفکری خواهرم تصمیم گرفتم به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری بیایم تا راهی قانونی برای رهایی از این مشکل پیدا کنم.
شایان ذکر است به دستور سرگرد قاسم احمدی (رئیس کلانتری سیدی) تلاش ماموران انتظامی با دستور قضایی برای احضار بهزاد به کلانتری آغاز شد و پرونده دختر جوان نیز توسط مشاوران و مددکاران اجتماعی مورد بررسی‌های کارشناسی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

۴/۵ - (۵ امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *