پنجشنبه , ۹ ام فروردین ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۳:۲۴ بعد از ظهر به وقت تهران

خوش گذرانی تلخ پسر دانشجو

دانشجوی جوان وقتی دید برای خوش گذرانی با دوستان پولدارش در دانشگاه به پول نیاز دارد، دست به کار عجیبی زد .

پیش‌نویس خودکار

این پسر حالا باید پشت میله های زندان حسرت آزادی را بخورد.

 

دوستی دردسرساز

بهرام ۲۳ ساله دانشجوی کامپیوتر که در جنوب تهران زندگی می کند، با چند جوان پولدار در دانشگاه همکلاسی شد و خیلی زود به خاطر مرام و معرفتی که داشت با همکلاسی‌هایش صمیمی شد و بعد از دانشگاه با آن ها به خوش گذرانی می‌پرداخت.
مدتی از دوستی بهرام با دوستانش گذشت و روزهای نخست به بهانه های مختلف از پدر کارمندش برای خوش گذرانی با همکلاسی‌هایش پول می‌گرفت تا جایی که دیگر سکوت پدر شکست و در پرداخت پول به پسرش سرسخت شد.
پسر جوان سعی داشت با همکلاسی‌هایش همقدم باشد اما اختلاف طبقاتی باعث شده بود شرایط برای بهرام سخت شود و همین کافی بود تا به فکر چاره ای بیفتد.

 

پیک موتوری

بهرام که یک موتورسیکلت داشت، ابتدا به یک پیک موتوری رفت و شروع به کار کرد اما به خاطر حضور در کلاس های دانشگاه نمی توانست زمان زیادی را در پیک موتوری سپری کند و زمان های بعد از کلاس نیز با دوستان پولدارش به خوش گذرانی می‌پرداخت.
جالب بود که دوستان بهرام هیچ وقت از او توقع نداشتند مثل آن ها لباس بپوشد و خرج کند اما پسر جوان سعی داشت خودش را با آن ها همراه کند.
مدتی گذشت اما خوش گذرانی ها و تعطیلات آخر هفته هزینه زیادی برای بهرام داشت و پسر جوان که نمی خواست از دوستان دانشگاهی اش عقب بیفتد، تصمیم به اقدام عجیبی گرفت.

 

کیف قاپی

سال ۹۷ بود که  ماموران پلیس تهران در جریان کیف قاپی‌های عجیبی در این شهر قرار گرفتند و تیمی از ماموران برای دستگیری عامل این سرقت‌ها وارد عمل شدند.
ماموران در گام نخست پی بردند که سارق سوار بر موتور و به صورت تک نفره دست به دزدی می‌زند و روزانه یک دزدی بیشتر انجام نمی دهد.
شگرد سرقت ها خاص بود؛ با بررسی دوربین‌های مداربسته در محل های سرقت سرنخی از تصویر دزد تک رو به دست نیامد و تنها مشخص شد که این سارق تازه کار است.
ماموران احتمال می دادند که سارق جوان برای تامین هزینه اعتیادش روزانه دست به سرقت می زند .

 

نخستین ردپا

ردیابی‌ها ادامه داشت تا این که شماره پلاک موتورپسر جوان در اختیار ماموران قرار گرفت و ماموران به سراغ صاحب موتور رفتند که کارمند یک اداره بود.
تیم پلیسی در این مرحله پی بردند که صاحب موتور،آن  را برای پسر دانشجویش خریده است و از ماجرای کیف قاپی ها اطلاعی ندارد  و در ادامه ماموران پسر جوان را که بهرام نام داشت دستگیر کردند.
بهرام ابتدا خود را بی گناه می دانست اما وقتی تصویرش را در دوربین های مداربسته دید ناچار لب به سخن باز کرد و به کیف قاپی‌هایش اعتراف کرد.

 

حکم زندان

پس از صدور قرار مجرمیت و در حالی که بهرام با سپردن وثیقه آزاد شده بود، پرونده اش در دادگاه عمومی قضایی تهران بررسی شد و قضات با وجود اعلام رضایت خیلی از مال باخته ها که به آن ها ردمال صورت گرفته بود از جنبه عمومی جرم بهرام را مجرم شناختند و او را به ۱۸ ماه زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم کردند.
این حکم مورد اعتراض قرار گرفت و به دادگاه تجدید نظر استان تهران رفت که پس از مطالعه دقیق تایید و قطعی شد.

 

گفت وگو با سارق دانشجو

پسر جوان هنوز باور ندارد که باید به زندان برود، تنها نگرانی‌اش ناراحتی پدر است. او برای اجرای حکم احضار شده و چهره اش مملو از ترس و خجالت است:
سابقه داری؟
نه، تا حالا خلافی نکرده بودم.
چرا دزدی؟
به خاطر خوش گذرانی و همقدم شدن با دوستان پولدارم.
دوستان پولدارت؟
بله، همکلاسی هایم در دانشگاه وضعیت مالی خوبی داشتند و چون می خواستم رفاقتم با آن ها ادامه داشته باشد به پول نیاز داشتم.
چرا نمی خواستی رفاقتت قطع شود؟
چون همکلاسی‌هایم بودند و چند سال است که با هم هستیم، نمی خواستم در کلاس نگاه شان به من تغییر کند.
چقدر پول برای خوش گذرانی نیاز داشتی؟
در هفته که زیاد خرجی نداشتیم اما آخر هفته ها که با دوستانم دورهمی می گرفتیم مجبور بودم هزینه کنم.
مثلا چقدر هزینه آخر هفته ات بود؟
شاید ۲۰۰ هزار تومان و بعضی اوقات بیشتر
خانواده‌ات کمک نمی کردند؟
پدرم کمکم می کرد اما هزینه من زیاد شده بود و پدرم مرا محدود کرده بود.
دوستانت از وضعیت مالی خانواده ات خبر داشتند؟
می دانستند بچه جنوب تهران هستم و وضعیت مالی متوسطی دارم. باور کنید خودشان هم اصرار نداشتند که مثل آن ها پول خرج کنم اما خودم نمی خواستم زیر منت دوستانم باشم.
به همین دلیل دزدی کردی؟
بله، مدتی در پیک موتوری کار کردم اما چون وقت زیادی در پیک نمی گذاشتم پول خوبی به دست نمی آوردم و در ادامه مجبور شدم دزدی کنم.
فکر نمی کردی دستگیر شوی؟
نه، چون تازه کار بودم و روزی یک سرقت انجام می دادم فکر نمی کردم دستگیر شوم.
چرا روزی یک سرقت انجام می دادی؟
من دزد نبودم و تنها به اندازه نیازی که داشتم دزدی می کردم.
به نظرت کار درستی کردی؟
نه، اگر می دانستم دستگیر می شوم و آبرویم می رود هیچ وقت این کار را نمی کردم.
به عقب تر برگردیم، چه راهکاری برای ادامه خوش گذرانی هایت داری؟
از خوش گذرانی هایم کم می کردم و به جای این که هر هفته پیش دوستانم بروم ماهی یک بار می رفتم، هم به خودم خوش می گذشت هم خانواده ام زیر فشار نمی رفتند.
وحالا به زندان می روی؟
بله، خیلی سخت است و باور نمی کنم.
حرف آخر؟
همیشه حرف پدر و مادرتان را گوش کنید، این که با افراد سطح بالاتر از خودتان دوستی می کنید خیلی خوب است چون به رشد کردن فکر می کنید اما باید مدیریت داشته باشید و نخواهید مثل من راه صد ساله را یک شبه طی کنید.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *