بهنوش صادقی در فیلم سینمایی «خانه دیگری» به سراغ روایت های کلیشه ای رفته که پیش ازاین فیلم بارها شاهد داستان هایی این چنینی بوده ایم.
چینش نامطلوب شخصیتها و عدم برقراری هر یک از آنها با شخصیت اصلی داستان باعث شد تا مخاطب تا انتهای فیلم در حالت گنگی به سر ببرد و سر و ته داستان را متوجه نشود.
مشرق: فیلم «خانه دیگری» بهنوش صادقی نخستین فیلمی بود که در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و با همه تلاش سازندگان حتی نتوانست اثر متوسطی باشد. فیلم مستند «آبی کم رنگ» کلید گشایش نخستین روز دوره سی و پنجم جشنواره فیلم فجر بود که با استقبال کم رونق اهالی رسانه و هنرمندان همراه بود. در روز اولین فیلم بخش چشم انداز، «خانه دیگری» بهنوش صادقی به دلیل مشکلات فنی آن مربوط به صدا با ۴۵ دقیقه تاخیر آغاز شد.
«خانه دیگری» بهنوش صادقی خط داستانی سر راستی ندارد و با یک ریتم کند و تمرکز نمایش بر کاراکتر حبیب پارسا (ناصر هاشمی) سعی در بازنمایی برخی از مشکلات از جمله اختلاف خانوادگی و زناشویی، بی پولی، بیماری، بیکاری، و تضادهای طبقاتی در جامعه را دارد که هر کدام از گزارههای نمایشی مصرف شده، میتواند در قالبهای نمایشی مجزایی بدل به یک فیلم سینمایی مستقل شود. فیلم به همین دلیل تجمیع موضوعات و ناهنجاری ها اجتماعی، فیلم پرگویی شده که هیچ لحنی معینی در اجرا ندارد.بهنوش صادقی در این فیلم به سراغ روایت های کلیشهای رفته که بارها دست مایه ساخت فیلمهای مختلفی قرار گرفته است. مولف در فیلم «خانه دیگری» قصه پدری به نام حبیب پارسا را روایت می کند که تصمیم گرفته سال های آخر عمر خود را در ایران بگذارند و در خانه آبا و اجدادیاش زندگی کند. خانه ای که خانواده اکرم (گوهر خیراندیش) سرایدارش بوده و در آن زندگی میکردند.
کارگردان در این فیلم با استفاده از حضور بازیگران چهره از جمله ناصر هاشمی و گوهر خیراندیش، پژمان بازغی، لیلا زارع و … تلاش می کند ضعف هایش را بپوشاند و از سوی دیگر نتوانسته با ریتمی تامل برانگیز روایتش را پیش ببرد و کندی نمایشی و تغییر ناگهانی فضای داستانی، همذات پنداری با پرسوینایهای اصلی فیلم را سخت می کند.
علاوه بر داستان شلخته و تصویربرداری گنگ و خسته کننده فیلم، یکی دیگر از ضعفهای این فیلم پرداخت شخصیتها و داستان است که موجب برجسته شدن ضعف کارگردانی می شود. چینش نامطلوب شخصیتها و عدم برقراری هر یک از آنها با شخصیت اصلی داستان سبب می شود تا مخاطب تا انتهای فیلم در حالت گنگی به سر ببرد و سر و ته داستان را متوجه نشود.
بهنوش صادقی در این فیلم سعی کرده تا داستان دو خانواده ای را روایت کند که شرایط متضاد اقتصادی خاصی دارند. خانواده اکرم در منطقه پایین شهر تهران در حال سرایداری هستند و وضعیت آنها با تصادف تیمور با یک پیرزن و به زندان افتادنش، وخیمتر میشود و برای گرفتن رضایت خانواده شاکی، حبیب به عنوان فرد معتمد محله پیش قدم میشود تا بتواند تیمور را که نان آور آنهاست را از زندان بیرون آورند. حبیب آقا نیز با کاهش مبلغ د سعی میکند تا تیمور را برای شرکت در مراسم عروسی برادرش هرمز آزاد کند.
از سوی دیگر مولف، زندگی متمول مرجان –دختر حبیب آقا- و همسرش سهیل (پژمان بازغی) را نمایش میدهد که به کار ساخت و ساز مشغول اند و وضعیت مالی خوبی دارند. اما مشکلات آنها با یکدیگر دیگر چاشنی دراماتیک فیلم است که در روایت اصلی تاثیر آنچنانی ندارد. به نظر می رسد کارگردان در این فیلم به سراغ موضوعات مختلفی می رود و در نهایت از عهده جمع بندی خرده روایتها به خوبی برنمیآید و روایت به انجام و سرانجام منطقی دراماتیکی نمی رساند.
در بخش پایانی فیلم نیز کارگردان به دنبال تلنگر است تا با ایجاد نقطه عطفی عیوب فیلمنامه را بپوشاند. حبیب به عارضه قلبی دچار است و در فاصله زمانی که خانواده اکرم به مهمانی میروند، بدون مراقبت تنها می ماند. حال حبیب وخیم می شود و از دنیا می رود. اما اکرم و خانوادهاش برای سرپوش گذاشتن روی کم کاری خود “دروغ” را به عنوان راه نجات خود از این مخمصه انتخاب می کنند که پرداخت این چنین درام برای به قضاوت طلبیدن مخاطب در فیلم ، کارکرد معکوسی بژیدا می کند و سبب بروز ضعفهای دراماتیک اثر می شود. کارگردانی بهنوش صادقی ماقبل کارگردانی است و تنها عنصری که سبب برجستهتر شدن اثر می شود تلاش ناصر هاشمی استکه دراین روایت مغشوق و ابتر به جایی نمی رسد.