پنجشنبه , ۶ ام اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۸:۴۳ قبل از ظهر به وقت تهران

سرّ حرام شدن شراب‏ چیست؟

www.dustaan.com-sharabمجله انلاین دوستانمحمّد بن موسى بن متوکّل رحمه اللَّه علیه مى‏ گوید:
محمّد بن سنان نقل کرده از حضرت ابى الحسن على بن موسى بن جعفر علیهم السّلام شنیدم که مى‏ فرمودند: خداوند عزّ و جل خمر و شراب را به خاطر چند جهت حرام فرموده:

الف: در آن فساد است.
ب: عقل شارب را تغییر داده و زایل مى‏ کند.
ج: شارب را وادار مى‏ کند که خداوند عزّ و جلّ را انکار کند.
د: شارب را وادار مى‏ کند که بر خدا و انبیائش دروغ ببندد.
ه: فسادهاى دیگرى از شارب سر مى‏زد.
و: قتل و نسبت ناروا دادن و مبادرت به زنا ناشى از شرب خمر مى ‏باشد.
ز: شرب خمر سبب مى‏ شود که شارب نسبت به اجتناب از محارم الهى بى‏ اعتناء و کم مبالات باشد.

سپس امام فرمودند: به خاطر این جهت حکم نمودیم که هر شراب و مایع مست‏ کننده‏ اى حرام است زیرا عاقبتى که بر خمر مترتّب است بر این مایعات نیز به مترتّب مى‏ باشد یعنى آنچه از فساد که به دنبال شرب خمر هست به دنبال شرب این مایعات نیز خواهد بود لذا کسى که به خدا و روز آخرت ایمان داشته و دوستى و ولایت ما را دارد و اساسا مودّت و محبّت ما خاندان پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله دین او مى ‏باشد باید از شارب مسکر اجتناب و احتراز کند چه آنکه بین ما و شارب مسکر هیچ ارتباطى نمى ‏باشد.

مفضّل بن عمر نقل کرده محضر امام صادق علیه السّلام عرض کردم: براى چه خدا شراب را حرام کرده است؟
حضرت فرمودند: خداوند متعال شراب را به خاطر تأثیرى که داشته و فسادى که ایجاد مى‏ کند حرام فرموده زیرا شراب موجب پیدا شدن ارتعاش در شارب آن بوده و نور و جوانمردى او را از بین برده و وادارش مى‏ کند که بر ارتکاب محرّمات جرات پیدا کرده و بر ریختن خونها مبادرت نموده و بر مرتکب شدن زنا اقدام نماید و اساسا شارب خمر وقتى مست شد اطمینانى نیست بلکه بسا با محارم خود نزدیکى کرده در حالى که عقل و ادراکش بجا نیست و شرب خمر در شارب آن ایجاد نمى‏ کند مگر هر شرّ و بدى را.

ابى بکر حضرمى از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام، حضرت فرمودند:
غناء لانه و محلّ پیدا شدن نفاق بوده و شرب خمر کلید هر بدى و شرّى مى ‏باشد و شارب خمر به منزله بت پرست بوده، وى کتاب خدا را تکذیب مى ‏نماید زیرا اگر کتاب حق تعالى را تصدیق مى ‏کرد حرام خدا را حرام مى‏ دانست
.
منبع:علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏۲، ص‏۵۲۶٫

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *